سلام
من محسن صدری هستم...
مدیرعامل هلیدنگ سرمایه گذاری خطرپذیر برسام تک...
از سال 89 تا امروز تجربه کار در نقشهای مختلف داشتم که بارزترینش همبنیانگذاری چند کسب و کار فناورانه و مدیریت عاملی و یا عضویت در بورد چند بیزنس کوچک و متوسط هستش... امیدوارم فرصتی پیش بیاد و بتونم در خصوص تجارب ناگفته ام در اون نقشها هم بنویسم...
وقتی تصمیم به نوشتن گرفتم، به نظرم رسید که در خصوص تجارب شخصی خودم بنویسم که هم انتقال تجربهای اتفاق بیفته و هم تجارب مشابه شما رو بشنوم و یاد بگیرم.
از همین تیتر مطلبم شروع می کنم...
سرمایهگذار و تیم
دو عنوانی که در بسیاری از معادلات و معاملات در اکوسیستم فناوری با هم درگیر و در ارتباط هستن...
نکات جالب از این تعامل که در این سالها دیدم:
1- عموما هر دو طرف فکر می کنند نقش تعیین کننده را دارند و نبود آنها باعث مواجه شدن طرف مقابل با میدان خالیست.
2- این روزها سرمایهگذار همواره به گزینههای جایگزین ناشی از تورم فکر میکند.
3- روحیه کار تیمی یا به عبارت بهتر یک تیم کامل به ندرت در استارتاپهایی که در آغاز راه هستند یافت میشود.
4- نگاه کلی غالب تیمهای فناور به سرمایهگذار، نگاه یک حامی یا اسپانسر مالی صرف است و نه یک شریک تجاری.
5- نگاه غالب سرمایهگذار به تیم این است که باید در مسیر رشد استارتاپ با کمترین هزینه تلاش کند و در موقعیت شغلی دیگری هم مشغول به کار نباشد.(اینکه چقدر حق با کدام است را نمیدانم؛ اما از طرفی حق با سرمایهگذار است و از طرفی دیگر صاحب ایده هم حق زندگی کردن دارد و حق دارد خود را با دیگران هم سطح خودش مقایسه کند. بنابراین بهتر است در خصوص اینکه چه کسانی و به چه روحیهای بهتر است وارد این گود شوند، بررسی کنیم.)
6-...
اما برگردم به تیتر مطلب:
اینکه در نگاه سرمایهگذار چه آیتمهایی بیشتر نمود دارد...
1- بر خلاف تصور عمومی داشتن یک ایده فوق العاده با یک طرح تجاری کم نقص ضامن جذب سرمایه نیست؛ شرط مهم و تاثیرگذاری در بدو تصمیمگیریست اما با توجه به عدم قطعیت فراوان و تشکیکهای متعدد در نحوه تهیه این مستندات، می توان گفت در نهایت وزن این بخش کمتر از 10 درصد است.
2- منحصر به فرد بودن؛ الزاما نقطه قوت به حساب نمیآید. شاید لازم است اینگونه توضیح دهم: اولین سوال برای من وقتی که ایدهای تا کنون عملیاتی نشده است این است که آیا واقعا چنین نیازی بوده است و حتی در صورت وجود نیاز، حجم گردش مالی جذابی در این طرح وجود دارد؟ پاسخ همیشه مثبت نیست.
3- تیم؛ از نظر تجربه من شاید مهمترین عامل برای انتخاب یک طرح همین یک کلمه است اما در ابعاد مختلف؛اول از بعد واقعی بودن که آیا صرفا چند اسم چیده شده در پیچ دک است یا یک جمع سازمان یافته و یا حداقل مستعد سازماندهی برای مقابله با انواع و اقسام چالشهای پیش روی کسب و کار؟! دوم از بعد مکمل بودن نقشها و پوشش تمام وطایف لازم برای پیشبرد طرح اولیه تهیه شده. سوم و شاید مهمتر از همه اینکه این تیم چقدر معتبر است و قابل اتکا؛ چقدر محترم است و قابل اعتماد و چقدر صادق است و قابل سرمایهپذیری و امانتداری؟! در خصوص بند آخر شاید بتوان کتاب نوشت که چقدر در این شلوغی بازار سرمایهگذاری و پذیری همین یک اصل امانتداری ارزشمند است و قابل بحث. از طرفی خیل فراوانی هم تصور میکنند هرچه بیشتر کندیم بردیم. اما دریغ از اینکه این بخش تنها یک یا نهایتا دو بلیط برای وزاندن موجود است و بعد از آن در بانک اعتماد و اعتبار ورشکسته میشویم.
4- داشتن برنامههای مالی و اجرایی متعدد د صورت شکست؛ نه به معنای پیشبینی همه جانبه همه احتمالات بلکه به معنای داشتن استراتژی مرتبط با فکر سیال و منعطف و آموزشپذیر.
5- ویژن قدرتمند طرح از حیث جاهطلبی نزدیک به واقعیت و البته نه رویاپردازی متوهمانه.
خلاصه کلام اینکه تعامل این دو کفه ترازو یک همزیستی مسالمتآمیز مبتنی بر یک بازی کاملا دقیق برد-برد است و با تعریف دقیق این بازی میتوان به موفقیت تیم با احتمالی خوب امیدوار بود؛ در این مسیر پیش از توجه به بازار و فروش و اقتصاد برون سازمانی که خود یک مقوله بسیار گسترده و قابل تامل است، باید به رضایت ارکان درون سازمانی توجه ویژه کرد. شرکای فنی و مالی احساس امنیت دارند و کنار هم به بهترین نحو و با حداکثر توان تلاش میکنند؛ بعلاوه اگر هم روزی تصمیم به جدایی یا کاهش سطح همکاری با هم بگیرند، امنیت و حس تعلق به تیم حفظ میشود تا در ادامه راه حمایت معنوی شان از سازمان دریغ نخواهد شد.