داستان از آنجا شروع شد که نمره های ریاضی دبیرستان های یکی از ایالت های آمریکا، خیلی پایین تر از متوسط کشوری بود و این موضوع ذهن مسئولان آموزش و پرورش ایالتی را به خودش مشغول کرده بود. آنها روش هایی مانند آموزش معلم ها، برگزاری انواع کلاس های اضافی، الگو برداری از دیگر کشورها و منابع جدید درسی را امتحان کرده بودند که نه تنها اثری نگذاشته بود، بلکه در جاهایی کار را هم بدتر کرده بود. آنقدر این موضوع برای آنها چالشی شده بود که برخی از کارشناسان و مدیران پیشنهاد می دادند که با روش هایی کاری کنیم تا دانش آموزان خیلی ضعیف، ترک تحصیل کنند و از مدرسه ها بروند تا در آزمون های بعدی که بدون حضور آنها برگزار می گردد، متوسط نمره ها بالا بیاید. اما به هر حال آنهایی که وجدان داشتند، به شدت با این روش های غیراخلاقی مخالفت کردند.
در این حین دانشمندانی از یکی از دانشگاه های معتبر، پیشنهادی عالی، ساده و حیرت آور را برای حل این مشکل ارائه دادند که اول باورنکردنی به نظر می رسید. خیلی ها به این پیشنهاد با دیده تردید نگاه می کردند و معتقد بودند نمی تواند اثر چشمگیری داشته باشد، اما به هر حال امتحان آن ساده بود. محققین پیشنهاد دادند مدرسه ها به جای ساعت هفت و سی دقیقه صبح، یک ساعت دیرتر یعنی هشت و سی دقیقه شروع به کار کنند. با این تغییر ساده که ابتدا در چند مدرسه انجام شد، نتایج امتحانات ریاضی، رشد بسیار چشمگیری داشت. اما چرا این تغییر ساعت اینقدر موثر بود و باعث پیشرفت ریاضی دانش آموزان شد؟ جواب در الگویی است که می خواهیم در این مقاله درباره آن صحبت کنیم.
الگویی که به ما می گوید در طول روز کدام کارها را انجام دهیم، در چه موقع نباید تصمیم های مهم بگیریم، (مانند داستان تصمیم های فاجعه بار کاپیتان ترنر در بعد ازظهر تابستانی که در این مقاله داستان آن بیان شده است. اینجا را کلیک کنید.)
الگویی که نشان می دهد ساعت زیستی ما چگونه عمل می کند. (اگر می خواهید داستان چگونگی کشف ساعت زیستی انسان ها را بفهمید به این مقاله مراجعه کنید. اینجا را کلیک کنید.)
الگویی که مربوط به نژاد، کشور و مذهب خاصی نیست و در تمام کشورها و فرهنگ ها به یک شکل است. (تحقیقات دو محقق در دانشگاه کرنل این موضوع را توضیح می دهد. اگر می خواهید داستان این تحقیق را در این مقاله مطالعه بفرمایید، اینجا را کلیک کنید.)
این الگو درباره میزان تغییرات توانایی های شناخت فکری و سطح انرژی ما در طول روز است و آن را به شکل بسیار خوبی توضیح می دهد. این الگو در همه روزها در طول سال تقریباً ثابت است و تغییر شدیدی ندارد. (همانطور که در شکل بالا هم می بینید.)
وقتی که بیدار می شویم، دمای بدن ما کم کم افزایش پیدا می کند. این افزایش دما کم کم سطح انرژی و هشیاری ما را افزایش می دهد که این موضوع سبب بهبود عملکرد ما و در نتیجه افزایش توانایی تمرکز ذهنی و تحلیل ما می شود. یعنی ما صبح که بیدار می شویم، با اینکه خوابیده بودیم و استراحت کردیم، اما در ابتدای بیدار شدن در بالاترین سطح انرژی و هوشیاری نیستیم. بلکه با گذشت زمان و حرکت به سمت ظهر، انرژی و هوشیاری ما به بالاترین سطح خود می رسد. برای بیشتر ما این توانایی های تحلیلی در اواخر صبح یا حدود ظهر به اوج خود می رسند.
اما این توانایی تمرکز ما از ظهر به بعد شروع به کم شدن می کند. چون پس از اینکه نگهبانان ذهنی ما که مراقب هستند حواس ما پرت نشود، چند ساعت بدون استراحت کار کردند، خسته می شوند. آنها کار را تعطیل می کنند تا سیگاری بکشند و به دستشویی بروند و به طور کلی تجدید قوا کنند و در نتیجه وقتی آنها نیستند، مداخله گرانی مانند هوس وب گردی، اینستاگردی، کلیشه های خطرناک یا اطلاعات بی ربط وارد ذهن ما می شوند و کار خودشان را می کنند و حواس ما را پرت می کنند. این عوامل چون نیاز به انرژی زیادی ندارند و همچنین به حواس پرتی ما پاداش می دهند، ادامه پیدا می کنند. به طور مثال شما وقتی یک پست جذاب اینستا می بینید، می خواهید باز هم پست های جذاب تری ببینید و چون اینستاگرام الگوی ذهنی شما را شناخته است، جوری پست ها را نمایش می دهد تا حسابی مشغول شوید.
همان طور که گفتیم هوشیاری و سطح انرژی انسان که در صبحگاه در حال افزایش است و در حدود ظهر به اوج خود می رسد، معمولاً در بعد از ظهرها افت می کند و وقتی این افت اتفاق افتاد، توانایی تمرکز کردن ما کاهش پیدا می کند و قدرت تحلیل ما هم کم می شود.
وقتی خیلی ها این الگو را می فهمند، تصمیم می گیرند تمام کارهایی که تمرکز بالا می خواهد را به قبل از ظهر منتقل کنند. اما پیش از اینکه بروید و همه کارهای مهم خودتان را پیش از وقت نهار تلنبار کنید، مراقب باشید. چون همه کارهای فکری از یک جنس نیستند. فعالیت های خلاقانه مثل نقاشی، طراحی، حتی طراحی استراتژی نیاز به ذهن متمرکز و تحلیلی ندارند. اگر وقتی که می خواهیم فعالیت های خلاقانه انجام دهیم کمی روی آن تمرکز کنیم و فکر کنیم و بعد رهایش کنیم، جرقه های فوق العاده ای در ذهن زده می شود. به همین دلیل است که پیشنهاد می شود، کلاس هایی مانند نویسندگی، بعد از ظهرها انجام شود، یعنی نزدیک به زمانی که انرژی و هوشیاری ما دوباره شروع به اوج گرفتن می کند.
اگر بخواهیم یک جمع بندی داشته باشیم، باید بیان کنیم که اکثر ما یک روند مشخص تمرکز ذهنی و سطح انرژی را در طی روز تجربه می کنیم، ابتدا در روز انرژی ما اوج می گیرد و تا پایان صبح یا ظهر به بالاترین سطح خود می رسد و بعد افت می کند تا نزدیک شب یا ابتدای شب که دوباره انرژی و تمرکز ما اوج می گیرد.
با توجه به این الگو که توضیح داده شد، کارهایی مانند تصمیم گیری، انجام فعالیت های تفکر تحلیلی مانند یاد گرفتن درس ریاضی یا تهیه یک گزارش پیچیده باید صبح ها انجام شود. اما کارهای روتین مانند چک ایمیل، شبکه های اجتماعی، کسب اطلاعات و به طور کلی کارهایی که نیاز به تمرکز شدید ندارد، بهتر است بعد از ظهرها انجام شود تا از صبح ها بهتر استفاده کنید و در نهایت اگر می خواهید کارهای خلاقانه انجام دهید، از نزدیکی غروب شروع کنید.
نکته آخر این است که مطابق تحقیقات، چنین الگویی در حدود هشتاد درصد انسان ها وجود دارد و بیست درصد انسان ها از الگوی دیگری پیروی می کنند. اگر علاقمند به دانستن این الگو هستید، مقاله «جغد باشیم یا بلبل؟» را مطالعه بفرمایید.