eid@$
eid@$
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

green grass

روی نیمکت سبز جنگل نشسته ام به انتظار آمدنت. زمین سبز پهناور چشمانم را محصور کرده و من خیره به عکس هایمان. اینبار در تاریخ سفر نمیکنم، دستبندم نمی‌گذارد از حال خارج شوم هرچند بارها و بارها خیابانی که در خلوت شب قدم زدیم و از green grass گفتیم را رفته ام و میروم و خواهم رفت. تو آدم برفی میشوی و من شبیه کراشت. دستبند هایت را به من نشان میدهی و من مراقب رد شدنت از خیابانم، گوشه ی لباست را میگیرم و به طرف خودم میکشانمت، سیاهچاله ی چشمانت مرا به بالای تپه ها میبرد، از انقلاب حرف می‌زنیم و بلیطی که نخریدیم. در کنار سایه ام ایستاده ای، زیر باران می ایستیم و هوای بارانی را استشمام میکنیم. زیر چراغ برق بوسه ی یواشکی خداحافظی فراموشم نمیشود، ایستادن کنار تابلو تا درب خانه را باز کنی و بروی فراموشم نمیشود. چه کنایه آمیز است رنگ سبز درب خانه ات. روی تخت دراز میکشیم و به ماه و ستاره های سقف خیره میشویم. من، خیره، تو؟ خجالتت را میشکنم و تورا به سمت خودم میکشم، چه در اینجا چه در پارک چه در نیمکتی که دیگر نیمکت ما نیست. موهایت را کنار میزنم و در گوشت میگویم تو هیچوقت از من رها نمیشوی، هیچوقت. با من وداع نکن، به آسمان خیره شو و برایم توصیفش کن. سرت را جایی بگذار که زمانی قلبم در آن میتپید، من زمین و زمان را برایت نگه میدارم، زمانی که عاشقم بودی را به یادآور. به سقوط آسمان خیره میشویم، به خجالت برباد رفته، به ماه کامل شب. به ماهی که دیگر نورانی نیست. بر روی چمن های سبز دراز میکشیم، با من وداع نکن.

دلتنگیزندگیرز مشکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید