ویرگول
ورودثبت نام
saeedeh.ahmadzadeh
saeedeh.ahmadzadeh
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

اندر احوالات یک دختر ترشیده !

.. در روزگار نه چندان دور؛ خیلی هم نزدیک ما دختران هم سن و سال یک طایفه بودیم با فاصله های سنی کم که اکثرمان هم کاردستی های پدر و مادر بودیم برای حل بحران جمعیت سالهای بعد انقلاب !

خدا رو شکر رو سیاه نشدند و همه ثابت کردند که "می توانند " !

البته از انجایی که من فرزند اول پدر و مادرم هستم از این قاعده مستثتا بوده و هیچوقت احساس اضافه بودن ندارم ! (خدا رو شکر)

خلاصه از 20 سال قبل همه چیز شروع شد . از آن روز که دخترخاله ها یکی یکی لباس سفید بخت را پوشیده به خانه شوهر رفتند و پسر خاله ها و پسر عمه ها هم ازدواج کردند و هیچکدام به خواستگاری من نیامدند ! حتی همونها که وقتی بچه بودم لپ سمت چپم رو می گرفتن و می گفتن :"عروس خودمی "!خخخ

از همان روزها در عروسی ها و شادی ها تا آمدیم خودی نشان دهیم ، خاله خان باجی های توانای فامیل گفتن :"انشالله بخت تو هم باز میشه "

در مراسم و عزاداری ها هم تا آمدیم از کنارشان رد شویم ؛ دستهایشان رو به آسمان باز شد که :"خدایا تو رو قسمت میدم به صاحب این عزا بخت این دخترمون رو باز کن "

اوایل بد جوری قاطی می کردم که اینا چرا اینقده منو تحقیر می کنن ؟ مگه همه قراره ازدواج کنن ؟ بخاطر همین هم روابط رو کمرنگ کردم و سعی می کردم جلو چشمشون نباشم ..

تا اینکه یه بار ناخواسته شنیدم یکی به اون یکی میگه :"ترشیده ، نمی تونه خوشبختی بقیه رو ببینه !"

اون موقع هم که مثل الان شجاع نبودم خیلی ناراحت شدم و مونده بودم چجوری گریه کنم که کسی چیزی بابت گریه من نگه !

مادرجان هم کلی نصیحت کرد که :"هر کی گفته اشتباه کرده ، مثلا خیلی خوشبختیم که شوهر کردیم ؟! من اگه عقل الانم رو داشتم هیچوقت ازدواج نمی کردم و ...."

تو هم بچسب به زندگی و هر کی گفت اهمیت نده ، البته مادرجان هم جوری با زنهای توانا مقابله کرد که دیگه جرات نمی کردن تو کار من دخالت کنن البته به ظاهر !

اما داستان همچنان ادامه داشت و داره ! همیشه به یه شکلی مثلا یکی می گه :"پسرم کور شد رفت خودش رو بدبخت کرد . اونقده دلم می خواست تو عروسم باشی!"

یکی دیگه می گه :"خوب می کنی ازدواج نمی کنی ، کاش دختر من هم عقل تو رو داشت ازدواج نمی کرد !"

یکی می گه :" سعیده جون دوست داری برات خواستگار بفرستم" اون یکی میگه :" ماشالله اصلا قیافه به سن و سالت نمی خوره ، خوب موندی میشه هنوزم ازدواج کنی "

خلاصه من که می بینم اینهمه آدم به فکر ازدواج و خوشبختی (گویا ازدواج یعنی خوشبختی) من هستن خیلی کیف می کنم که در واقع همشون با جملاتشون فریاد میزنن :"دختر ترشیده" منتهی چون خوب بلدن با کلمات بازی کنن هر کدوم به یه شکلی تولید محتوا انجام میدن !

البته من متوجه شدم ترشیدگی به دختر بودن و ازدواج نکردن نداره . ترشیده کسیه که تو افکارش هیچ تغییری اتفاق نمیفته و همین جوری میمونه بو گند میده !

ادامه دارد ....


دختر ترشیدهازدواجخوشبختیدخالتزندگی
آمده ام که بخوانم و بیاموزم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید