در روزگار نه چندان دور گذشته ، آنچنان که قبلا در جایی به عرض مبارک رسانیده بودم ، اینجانب کمک آرایشگری بودم که در زدودن زشتی صورت اهتمام ورزیده زیبایی سیرت ها را به چشم دل به نظاره می نشستم و چه روزگار مسرت باری !
در آرایشگاه دوست داشتنی محله ی ما که 90 درصد عزیزان مشتری را بانوان دنیا دیده ی قرون وسطی تشکیل می دادند و همه بهشتیان آفتاب مهتاب ندیده ای بودند که جز همسرانشان کسی قوزک پایشان را ندیده بود آنهم در تاریکی ! گاه گوش چیزها می شنید و چشم چیزها می دید که شاخ هم دود می شد و از دماغ بیرون میزد!
القصه ، در روزی از روزهای پربار قبل از گرانی ، چرخ فلک گردید و گردید تا یک عروس از همه جا بی خبری تصمیم گرفت صورتش را به ما بسپارد تا از هلو ، لولو بسازیم و به داماد نشان دهیم !
البته بعدها با پیشرفته شدن سالنها و مدلهای به روز جدیدتر فهمیدم که ما فقط لولو می ساختیم و خداوند از سر تقصیراتمان بگذرد که چه دامادهایی جلو در حجله دچار دلزدگی- دل مردگی – وحشت و سکته نشده اند! البته تعدادشان زیاد نیست خدا را بی نهایت سپاس ..
عروس نازنین که به توصیه خاله جانشان و البته بیشتر بخاطر قیمت پایین ما را انتخاب نموده بودند کلی بی تجربگی به خرج داده با یک بلوز یقه اسکی تشریف آورده بودند که بنا به دلایل خیلی واضح و مبرهن ، ایشان باید این بلوز را در می اوردند چون بعد از عمل های زیبایی سر ایشان آنقدر حجیم می شد که از این یقه تنگ عبور نکند .
لذا به خاله جانشان فرمودیم که یک لباس جلو باز یا یک پیراهن مردانه تن عروس بی تجربه ما کنید تا نه سیخ بسوزد و نه کباب . چون بدون لباس هم بی نهایت معذب بود و ما هم به ناراحتی ایشان ، ناراحت.
خاله محترمه که نه گذاشتن و نه برداشتن با قیافه حق به جانبی فرمودن :"من که دختر ندارم لباسش رو بیارم ، پسرام هم نامحرمن .نمیشه که از لباسهای آنها بیاورم!"
نگاه عاقل اندر سفیهی به حضرت علیه کردم و فرمودم :"پسرتون نامحرمه ، پیرهن مردونه پسرتون هم نامحرمه؟"
و ایشان سینه جلو داده با افتخار فرمودن : بله خب گرمای بدنش میمونه تو لباس...
گفتم :لازم نکرده لباس بیاری خودم میرم از خونمون لباس میارم ولی من بعد خواستی سوار تاکسی بشی ، قبل از جنابعالی کلی مرد و زن سوار و پیاده شدن ، صندلی ها بهت نامحرمن ممکنه گرمای بدنت رو انتقال بدن و ...
زن که نمی دانست چرا تا به حال به این موضوع دقت نکرده با قیافه ی محزونی گفت : واقعا راست میگی خدا از سر گناهان من بگذره . میگم خیلی ها تو باشگاه ملافه میارن حتما بخاطر همینه که بعد از ظهرها مردها میرن همین باشگاه ! و همینجور داشت مثالهایی را یادآور می شد برای جلوگیری از انتقال گرمای بدن نامحرم و ....
که من جوش آورده، زدم بیرون و با لباسی از لباس های خودم که نامحرم نپوشیده بودش به آرایشگاه برگشتم و عروس خجالتی را هم جوری نقاشی کردیم که در تاریخ بنویسند و خاطراتش برای ما بماند.