saeedeh.ahmadzadeh
saeedeh.ahmadzadeh
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

دندان شکسته تراش نوک زبونمه!

من آدم مریضی هستم! اما مریضی‌های من مزمن هستند. مرض‌هایی که سرایت نمی‌کنند و برای دیگران خطری ندارند. من کلی مرض دارم!! مرض دارم که هی بخواهم گذشته را شخم بزنم! مرض دارم که هی برای آینده نقشه بکشم! مرض دارم که هی گوشی‌ام را ریست فکتری کنم و از نو برنامه نصب کنم!! کلا مرض دارم که همیشه اینباکس ایمیل و اس ام اس و ... را پاک کنم و فقط بعضی ها را نگهدارم که نکند، یهویی پاک شوند!

مرض دارم که هی زبان را به ته مانده دندان شکسته بزنم و احساسش کنم! اصلا آدم مریض تر از من نوبره والله ! شاید هم دندان شکسته تراش نوک زبونمه!!


پارسال این موقع دندانم سالم بود. مثل ری را، مثل راستین، مثل پویا! حتی به شکستنش فکر نمی‌کردم. اما در کمال ناباوری شکست. بعد هم هی شکست و هی شکست تا اینکه فقط ریشه‌اش مانده.

هی زبان را به ریشه می زنم. کیف دارد؟ نه کیفش کجا بود؟ زبان را به جای تیز شکسته میزنم تا یادم بماند که اینجا دندانی بوده که دیگر نیست. و سهل انگاری بوده که هنوز هم هست.

اصلا می‌دانی، همیشه زود دیر می‌شود. رییس حرف قشنگی داشت که تو کت من یه نفر نمی‌رفت! در اوج بدهکاری، مسافرت اروپا می‌رفت و کیف دنیا را می‌برد. اعتقاد داشت باید به وقتش از زندگی لذت ببری!

رییس هیچ وقت دوست نداشت به جای خالی دندان شکسته، زبانش را بزند. رییس هیچوقت جای خالی در دهانش نبود که تلنگری باشد بر زبان تیزش! رییس حتی گذشته را هم شخم نمی‌زد. و از هر چیزی که ناراحتش کند، فراری بود.

اما من جاهای خالی زیادی داشتم، من بخاطر تمام سهل‌انگاری‌ها، از خودگذشتگی‌ها و درک شرایط موجود، جاهای خالی زیادی داشتم که زبان تیزم را ببرند و تلنگر بزنند بر من که بیشتر فکر کن! به خودت و دور و برت! اصلا من باید زبانم یک جوری کوتاه می‌شد. آدم ها به اندازه قدرتشان زبان دارند و زبانشان محفوظ می ماند!

من همواره به فکر این بودم که نکند حق کسی را ضایع کنم و ریال ریال روی هم می‌گذارم که در یه زمانی و یک جایی بشود با آن دندان شکسته را ترمیم کرد!!

بی‌خیال دندان شکسته.. دندان که شکست، جای خالی‌اش هر روز و هر شب تلنگری می شود بر روح من که لااقل قدر داشته‌هایت را بیشتر بدان ..

پارسال در چنین روزی، حسین بود و استوری‌های شیرینش! بستنی یخی گاز زده از مقابل پنجره رو به مترو منصور!

حتما ری را هم تمرین پیانو داشت. راستین شاید لوگوهایش را مرتب می کرد. درسا در حال درست کردن یک انیمیشن زیبا بود و پارسا گیم جدیدی را نصب کرده بود.

پارسال این موقع پونه و آرش هم بودند. سعید و نیلوفر. فریده هم برای فرزند دوم هیچ تصمیمی نداشت. پارسال در چنین روزی، کردیا هم بود که کفش‌های قرمزش را به پا کرده بود. پارسال در چنین روزی پدر بزرگ بود، دایی بود و امیدواری هم بود.

دندان شکسته من هم بود. همین دندانی که نمی‌خواهم دیگر مداوایش کنم. انگار باید شکسته بماند تا هر وقت زبانم به تیزی به جا مانده از آن می خورد به یاد بیاورم که کی بود و کی نابود شد؟!

ریشه دندان شکسته باید باقی بماند تا جای آن کلا خالی نشود، اگر خالی بشود، دیگر تیزی نیست که زبانم را ببرد! دیگر از ریشه کنده می‌شود این تلنگر سخت و تیز! دیگر یادم می‌رود دندانی بود و به فکرش نبودم! دیگر یادم می‌رود که چه جنایتی کرده‌ام در حق یک دندان!!

خلاصه باید جای خالی حسین، خالی نباشد. باید ته مانده یادگاری‌هایش را هر روز ببینم تا به یادم آید که دیگر نیست. باید هر روز ری را و راستین را، درسا و پارسا را مرور کنم که جایشان خالی نشود. که یادم نرود بوده‌اند...

باید ریشه‌ها را نگهداشت. مثل ریشه دندان. که گاهی گوشه تیزشان زبانم را ببرد و به یاد بیاورم که بودند. که خطا شد. که سهل‌انگاری شد. که قدر ندانستم. که حیف شد.. که .......

هر که گفت: چه زود گذشت، باید بپرسم، چه زود گذشت؟! زود ؟! اگر زود گذشت، پس این چروک ها جای کدامین زخم هاست؟! زود گذشت؟! اگر زود گذشت پس این دندان در کجای سال، وقت کرد که زبانم را ببرد و کوتاهش کند؟ انگار که بخواهی کابوس ببینی، در کمتر از 365 ثانیه، 365 روز تلخ را گذراندی! تلخ و سخت...

دندانزبانمرض
آمده ام که بخوانم و بیاموزم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید