saeedeh.ahmadzadeh
saeedeh.ahmadzadeh
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

عاشق چرک کف دستم!


توضیح دادنش سخت است. اصلا لازم به توضیح نیست. همه می‌دانند که پول چقدر در زندگی مهم است. حتی مهم‌تر از نان شب! اما بیچاره اسمش به بدی درآمده و می‌گویند: چرک کف دست است... الان هم با این وضع کرونا و شستن دست‌ها، کدامین چرک کف دست می‌ماند؟ کو؟ شما پیدا کن نشون من بده!

شما را نمی‌دانم. ولی من هیچ‌کدام از تحقیرهایی را که بی‌پولی به سرم آورده فراموش نمی‌کنم. از همان روزهای کودکی تا همین امروز روز....

اصلا بی‌خیال تحقیرها... دیروز دلی به دریا زدم تا کمی شوآف کنم. اصلا یکی نبود که گوشم را بگیرد و بگوید: بشین سر جاات بابا حال نداری..این لوس بازیا به تو نیومده☹

چون کسی نبود که بگوید. من شوآف کردم و طبق معمول دو دقیقه کلاس گذاشتن دود شد رفت توی چش و چالم☹

القصه چند روز قبل قلک را شکسته با دلی خونین و چشمی گریان خود را به بازار کامپیوتر تبریز رساندیم تا بلکه در این آشفته بازار یک لپتاپ دست دوم بخریم... (پ ن پ: ما و لپتاپ نو؟!) در بازار کامپیوتر هم که با دیدن عشق‌های جان و آرزوهای محال چندهزارمین شکست عشقی را هم نیوش فرمودیم.

خلاصه با خالی کردن تمام سوراخ سمبه‌های حسابهای بانکی، یک دستگاه دست دوم، اما کمی تا قسمتی به روز خریده راهی خانه شدیم. به خانه که رسیدیم، تصمیم گرفتیم تا لپتاپ عهد عتیق رییس جان سابق را به خودشان برگردانده و با پیشانی گشاده از ایشان طلب 7 سال دستمزد را نماییم.

طبق معمول همیشه رییس جان شروع به حرف زدن کرده و آنقدر گوش‌های دراز مارا درازتر کرد که خیال کردیم روی ابرها در حال پروازیم و سلیمان و قالیچه‌اش به گرد راه ما هم نمی‌رسند. بعد از کلی حرف و اینکه تو بمیری من اون لپتاپ رو نمی‌خوام و ... بحث به درآمد کشید که الکی سینه جلو داده و جوری برخورد نمودیم که یعنی از وقتی استعفا داده‌ایم کلا نانمان در روغن است... (مثلا قرار بود برعکس بگیم☹)

رئیس هم از آن طرف خط، به ظاهر هم که شده ابراز رضایت و خرسندی نمودند تا اینکه گوشی را قطع نموده، یادمان افتاد که پول کجا بود باااا؟

در همین افکار تصمیم گرفتیم لپتاپ اهدایی رییس را بفروشیم و از شرش خلاص شویم. شاید پولش به درد زخمی خورد. اما خب قیمت این لپتاپ کمتر از 400 هزار تومان بود و با این مبلغ فقط میشد افسوس خورد.

خلاصه ما بودیم و درد پول که یهویی دیدیم ای داد بیداد ...گوشی جان ما هم عمرش را داد به ما! یعنی یه همین یک قلم را کم داشتیم. حالا دو دست داشتیم دوتای دیگر هم قرض گرفته بر سرمان کوبیدیم که؛ وا مصیبتااااا حالا چه کنم؟

ته جیب خالی و حسابهای بانکی هم به عنکبوتهای خوشبخت اجاره داده شده است. خلاصه به هر چه شوآف و کلاس گذاشتن بود. لعنت فرستاده با دلی پردرد نشسته‌ایم تا به شما بگوییم: پول اصلا هم چرک کف دست نیست. چرک کف دست منم☹

پوللپ‌تاپشوآفبی پولی
آمده ام که بخوانم و بیاموزم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید