رخطای انسانی برای یک ثانیه بود، خطای غیر انسانی موند برای یه عمر!
چیزی برای نوشتن ندارم. امروزمن یه مدادم لای انگشتان یخ زده. من 10 تا انگشت لرزانم روی کیبور، من یه ماژیگ تموم شدهام روی یه وایتبرد. من یه گچ شکستهی خیس خوردهام روی تخته سیاه...
من حاصل یه خطای انسانیام روی کرهی زمین..........
کی فکرش رو میکرد؟! ری را و راستین رو کی میتونست از باباهاشون بگیره؟ پونه و آرش رو کی میتونست اینجور عاشقانه، جاودانه کنه؟ نیلوفر تو آسمون پر از نفرت تهران، تو اون لحظههای تلخ، کدوم یکی از 175 فرزندش رو دلداری میداد؟
تو آسانسور بودم. از همکف تا طبقهی 5... آسانسور تکون خورد. دلم ترسید... زود یه حساب سر انگشتی کردم و دیدم 5 تا 3 متر، نهایت بشه 15 متر... سقوط 15 متری و مرگ توی یه قوطی اونقدر هم وحشتناک نیست... سانحه است خب.. نه گازوئیل آتیش میگره و نه جنازه تکه تکه شده و سوختهی من رو با آزمایش DNA تحویل مادرم میدن...
به هرحال جنازهای هست تا مادرم بالا سرش گریه کنه هر چقدر داغون و وحشتناک، اما جنازهی منه. به هر تقدیر، خانواده میگن: اتفاق بود.
پدر از اون سر دنیا منتظر پروازهای نامعلوم نیست تا خودش رو به پزشک قانونی برسونه برای شناسایی جسد!
8000 پا یعنی چقدر؟! یعنی 2438 متر... شایدم بیشتر...
چه حالی دارین مادرهای داغدار، چه حالی دارین همسرهای چشم انتظار، چه حالی دارین شما که مسافرها رو به طرف هواپیما بدرقه کردین و هنوز از فرودگاه بیرون نیومده بودین. مسافرهاتون رفتن آسمون!
شاید دکتر اسماعیلیون فقط چند سال با من اختلاف سنی داره، از اون سر دنیا با کوله باری از درد و غم هر چقدر میاد به طرف ایران، نمی رسه که نمیرسه... تصورم هم درد میکنه!
ری را، ری را ....
بچهها بلندشین، اشتباهی شد...
بچهها بلند شین، خودی زد...
بچهها پاشین و ببینین، تیر ما همیشه به هدف میخوره . اما نه سینهی دشمن که به مغز فرزند!
ریرا، راستین، سهند، الوند و ..... شما که میدونید دروغگو دشمن خداست. پس راستش رو بگین، تو اون لحظههای وحشتناک سقوط، به باباهای منتظر، به مدرسه و دوستاتون، به آینده و آرزوهاتون هم فکر کردین؟
چه سوال مزخرفی!!
اون لحظهی آخر که مادراتون شما رو محکم بغل گرفته بودن، وقتی تن گرم مادراتون آتیش انفجار رو خنک میکرد، آتیش افتاد به روزگار مااااااااا..
بهشت زیر پاتون که؛ نه از ایران، نه از خاورمیانه که از دنیا بیرونتون کردن با یه بدرقهی سخت...... اما جاودانه شدین تو ته ته این دلهای پر درد...