کاراگاه نگاهی به جنازه انداخت و گفت: بله قربان، همونطور که حدس زدم مرده.
- از کجا مطمئنی؟
- قربان شیش تا گلوله تو بدنش داره و جیک اش هم درنمیاد.
- پس با تفنگ مرده
- بله قربان.
- کیا تو این شهر تفنگ دارن؟
- پلیسا قربان.
- آخرین پلیسایی که قربانی رو دیدن کیا بودن؟
- ما قربان.
- ولی من نکشتمش.
- منم که بدون اجازهی شما آب هم نمیخورم قربان، چه برسه به قتل.
- درسته، جیباشو بگرد ببین چی پیدا میکنی؟
- اممم، قربان یه پاکت سیگار و پول نقد.
- چقدر پول؟
- خیلی
- پس انگیزه قاتل پول نبوده.
- مقتول چی قربان؟
- منظورت چیه؟
- شاید این مرد واسه خاطر پول مرده.
- چرا همچین حدس مزخرفی میزنی؟
- چون تو جیب اش یه کاغذ هم پیدا کردم.
- روش چی نوشته؟
-《من در ازای ۱۰۰۰ دلار توسط یک نفر به قتل رسیدم. تا او لذت قتل را بدون هیچ جنایتی بچشد.بنده شکایتی از قاتل نداشته و تنها تقاضایم از پلیس این است که پول را به خانواده ام برساند.》