Saeed Samiei
Saeed Samiei
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

مهاجرت ذهنی.


تخیل و خیال همیشه برای من گزینه بودن. این طوری که برای حل مسائل یا مواجه شدن با دغدغه‌ها و ناآرومی‌هام بهش پناه می‌برم. بهش پناه می‌برم و شروع می‌کنم به کنار هم چیدن.

موقعیت‌های مختلفی رو تصور می‌کنم. بازیگراش رو انتخاب می‌کنم و بهشون ویژگی‌هایی که دوست دارم رو پیشنهاد می‌دم. باهاشون صحبت می‌کنم و در نهایت با هم رشد می‌کنیم.

یه جورایی تفاوت زندگی و خیال، برام عین تفاوت فیلم و انیمیشن هست. تو خیال (انیمیشن) انگار دستت بازتره. انگار اختیارت بیش‌تر. انگار عادت‌ها و کلیشه‌ها رو راحت‌تر میشه شکست. انگار تنهایی بیش‌تر میشه زندگی کرد.

من به اصلاح جامعه تو عمل فکر کردم و براش کار کردم، به آرامشی که می‌خواستم، نرسیدم. به انتخاب جامعه جدید و رفتن از جمع فعلی فکر کردم؛ دوست ندارم، می‌ترسم، فارسی دلم می‌خواد، خانواده، بوی غذاهای این دور و برا.

دارم به یه راه جدید فکر می‌کنم. به مهاجرت ذهنی.

مهاجرت ذهنی برام این طوریه که، مفهوم‌هایی که تو ذهنت هست رو عوض کنی. همون طور که اگه تو شهر یا کشوری فقر، دزدی، بی‌احترامی، سلطه و ... هست، و یه آدمی این‌ها و تغییرشون رو دوست نداره، یه انتخاب سخت می‌کنه و میره جای دیگه ای زندگی می‌کنه. تو ذهن هم این اتفاق بیافته.

مثلا اگه تو ذهن من مفاهیمی مثل کار داوطلبانه، آموزش، خانواده، دوستی، غم، اثرگذاری و ... هست. به جاش سفر، موسیقی، رفاه، فیلم، طبیعت و ... بذارم و به این دنیای جدید به امید تجربه آرامش قدم بردارم.

شاید تو سن‌های مختلف این اتفاق برای ما ناخودآگاه می‌افته. ولی این‌که انتخابش کنم برام عین خود مهاجرت سخته. این‌که نکنه این به معنی منفعل بودن باشه! این‌که نکنه اون دنیای جدید هم سختی‌هایی داره که به خاطر عدم شناخت ازشون خبر ندارم! این‌که نکنه دلم خیلی برای مفاهیم قبلی تنگ بشه!

ندانم!


مهاجرتارامش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید