ویرگول
ورودثبت نام
Taha Safari | طاها صفری
Taha Safari | طاها صفری
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

تفکر نیچه و مدیریت محصول

چند روز پیش که این مطلب را پیدا کردم؛ اولین چیزی که به ذهنم رسید تشابه در «تفکر محصولی» بود. اینکه احتمالا آدم‌های این مسیر شغلی همه کمی دیوانه، پریشان‌ذهن، متصل کننده‌ی آسمان‌ها به ریسمان‌ها و در نهایت معتاد ساختن «چیزی» خلاقانه هستند. این اعتیاد برای بعضی ممکن است در بستر ادبیات فرصت بیشتری برای حضور داشته باشد و برای بعضی در اشکالی عینی‌تر مثل تصویر و سازه؛ اما در نهایت همه‌ی ما دنبال این چرخه‌ی خلاقیت هستیم و در دنیایی که خیلی هم به راهکارهای نوین و خلاقانه روی خوش نشان نمی‌دهد، کاری را پیدا کرده‌ایم که حداقل بتوان در آن مسائل خسته‌کننده را به شکلی شورانگیز حل کرد.

نویسنده که خودش به تازگی سر به دنیای محصول گذاشته توانسته رشته‌ای متصل بین فلسفه‌ی نیچه و چرخه‌ی زندگی محصول پیدا کند و هر چقدر دیوانه‌وار، آن را به دامن منطق و بررسی کشیده و نتیجه هم درخشان است. بنجامین میزرانی احتمالا یکی از بهترین محصولات خود را در همین متن خلق کرده و توانسته راه‌حلی خلاقانه برای «مشکلات پیش رو در محصول» پیدا کند.
متن در رفرنس‌های ادبی کمی مشکل داشت و در جایی کتاب‌های اشتباهی را پاورقی کرده بود. من هم سعی کردم در پیدا کردن ما‌به‌ازای ترجمه در نثر فارسی دقیق باشم و از اصل متن جناب آشوری و البته جلال آل‌احمد استفاده کردم. چون اصل متن زیاد بود و متاسفانه یک هفته‌ای فرصت بخش دوم را ندارم، بخش اول آن را ترجمه کردم. لینک متن اصلی را هم اضافه کردم که علاقه‌مندان آن را به انگلیسی بخوانند.


///اصل متن/

/////

در مسیر توسعه‌ی محصول، اخیرا به درکِ قدرت ذهنیت (mindset) و خواستِ درونی فرد برای غلبه به مشکلات و تاثیرش روی «تفکرِ محصولی» (product thinking) پی برده‌ام؛ که تاثیر عمیقی روی توسعه‌ی محصولات در سازمان‌ها هم دارد.

من توانایی اتصال عناصر بی‌ربط به هم را دارم که اتفاقا برایم امری لذت‌بخش است. در همین حال که در علم «توسعه‌ی محصول» عمیق‌ شده و با مفاهیمی مانند تفکر طراحانه (design thinking)، توانمند سازی (empowerment) و تیم‌های چندوظیفه‌ای (cross-functional teams) بیشتر آشنا می‌شوم، خودم را هر روز همسوتر با آنها می‌بینم. به شکل هیجان‌انگیزی، بین این اصول و پایه‌های فیلسوف قرن ۱۹ فردریش نیچه -که فیلسوف مورد علاقه‌ی من هم هست- روابط جالبی می‌بینم. نثر نیچه و برداشت‌های این سو و آن سوی من از ایده‌هایش در ذهنم پژواک کرده و هرگز از فرصتی برای تفکر درباره‌ی افکارش نمی‌گذرم. واضح است که نیچه به طور مستقیم به موضوعاتی مانند طراحی تجربه کاربری یا موقعیت یابی در بازار(!) نپرداخت، اما افکار فلسفی او، مانند بازتکرار ابدی (eternal recurrence)، عشق به سرنوشت (Amor Fati)، اَبَر انسان (Übermensch) و دگردیسی روح ( metamorphosis of the spirit) برای شکل‌دهی به نگرش و رویکرد داخلی تیم‌ها و سازمان‌های محصول مفاهیمی بسیار گرانبهاست.

برای کسانی که با نیچه آشنایی ندارند، می‌توان گفت او چارچوب‌های اخلاق سنتی را به چالش کشید و ایده‌هایی را مطرح کرد که بن وجود انسانی و بافتِ جامعه‌ی بشری را زیر سوال برد. نظریه‌ی «عشق به سرنوشت» او، دعوتی است به پذیرش کامل پیچیدگی‌ها و چالش‌های زندگی. از آن سو تئوری «اَبَر انسان» نشان‌دهنده فردی است که ارزش‌های خود را خلق می‌کند و از هنجارها و معیارهای جامعه‌اش فراتر می‌رود.

درباره‌ی توسعه محصول، باید واضح بگویم که شروع کار از فرضیه‌ای است که در آن «هدف نهایی» یک تیمِ محصول، ساختن محصولی است که با تکیه بر ارزش‌های کسب‌وکار بین کاربران طنین‌انداز شود. همانطور که مارتی کاگان می‌گوید: «ما به محصولی نیاز داریم که هم مشتریان دوستش داشته باشند و هم برای کسب‌وکارمان کار کند.» هدف این مقاله نشان دادن این است که چگونه فلسفه‌ی نیچه می‌تواند رویکرد ما را در رسیدن به این تعادلِ حساس بهبود بخشد.


بازتکرار ابدی (Eternal Recurrence)

مفهوم «بازتکرار ابدی» فریدریش نیچه (بازگشت ابدی در متون فارسی)، از ما می‌خواهد تصور کنیم که هر چیزی که وجود دارد، به طور ابدی تکرار خواهد شد، از جمله هر درد و شادی، اندیشه، و حتی لحظه و خاطره‌ای از زندگی‌مان.

«اگر یک روز یا یک شب جنی به خلوت و تنهایی تو راه یابد به تو بگوید: «تو باید این زندگی را که در حال حاضر داری و تا کنون داشته‌ای باز هم از سرگیری و آن را بی‌وقفه، بارها و بارها بدون چیزی نو دوباره طی کنی»
ترجمه از کتاب حکمت شادان – ترجمه جلال آل احمد و حامد فولادوند

اگرچه این ایده جدید نیست – رواقی‌گرایان نیز یک مفهوم مشابه داشتند - اما نیچه معتقد بود که این آزمایشِ فکری، راهی شگفت‌انگیز برای اندازه‌گیریِ پیشرفتِ فرد در جهت تبدیل شدن به اَبَر انسانِ خود است. اَبَر انسان مفهوم «بازتکرار ابدی» را به عنوان یک شکل از پرورش نفس می‌بیند. او از این مفهوم برای تایید وجود و تأثیر خود استفاده کرده و تبدیل به نماد نیچه از اراده به قدرت و انگیزه درونی می‌شود. اما اَبَر انسان تنها به «بازتکرار ابدی» وابسته نیست، بلکه فعالانه از طریق انگیزه‌ی ذاتی خود به آن شکل می‌دهد در مسیر هدفش تلاش می‌کند تا تأثیری پایدار بر تاریخ و بشریت بگذارد.

«آیا تو خود را بر زمین نخواهی کوفت و از خشم به آن جن دندان نشان نخواهی داد و به او ناسزا نخواهی گفت؟ یا شاید این لحظه برای تو فرصتی عالی است تا به آن جن پاسخ دهی که «تو یک خدایی و من هرگز چیزی الهی‌تر از این نشنیده‌ بودم.»… تو درباره‌ی هر چیز و همه چیز از خود خواهی پرسید که:‌ «آیا می‌خواهی چنین چیزی یکبار، چندبار و بارهای بسیار باز گردد؟»
ترجمه از کتاب حکمت شادان ترجمه جلال آل احمد و حامد فولادوند

به زبان ساده، نیچه می‌پرسد آیا طوری زندگی کرده‌اید که با خوشحالی آن را دوباره و دوباره تکرار کنید، به مثابه‌ی فیلمی که از تماشای دوباره‌‌اش لذت می‌برید؟ حالا چگونه ایده‌ی «بازتکرار ابدی» می‌تواند به تیم‌ها برای ساخت و حفظ نرم‌افزارها کمک کند؟ خب، بیایید از خودمان بپرسیم: آیا طوری کار می‌کنیم که سرخوشانه آن را تا ابد بازتکرار کنیم؟ در منشور چابُک (Agile)، اصل هشتم اینگونه بیان شده است: «فرآیندهای چابک توسعه پایدار را ترویج می‌کنند. حامیان، توسعه‌دهندگان و کاربران باید قادر باشند تا ضرب‌آهنگ ثابت را به طور نامحدودی حفظ کنند.» به جای فقط «جلوبردن کارها» جهت حفظ وضعیت کنونی، باید به دنبال بقای بلندمدت روش‌های کاری، پروژه‌ها و محصولات باشیم.

اما پایداری فقط «زیاد کاری» نیست، پایداری از انگیزه هم نشات می‌گیرد. مارتی کاگان می‌گوید: «ما می‌خواهیم مُبَلِغ [یک سازمان] باشیم، نه مزدور [آن].» مبلغان [مذهبی] با رنج و سختی خو گرفته‌اند و آزادانه به سوی ناشناخته‌ها حرکت می‌کنند، چون به باورشان ایمان داشته و منتظر نتایج دوردستِ مسیرشان هستند. برای اینکه بتوان این زندگی را تا ابد بازتکرار کرد، باید به این موضوع باور داشت که در پایان چیزی ارزشمند به دست خواهد آمد؛ چیزی که ارزشِ رنجِ مسیرِ طی شده را دارد.

"اگر «چرایی» زندگی خود را بدانید، از پس هر «چگونگی‌‌ای» برخواهید آمد."
فریدریش نیچه - غروب بُتان

«بازتکرار ابدی» می‌تواند همانند یک آزمون لیتموس (آزمونی برای پیدا کردن کاندید مناسب بر مبنای نظر یا اصلی از پیش تعیین شده) برای بررسی جنس رویکرد تیم به کار عمل کند. اگر احتمالِ تکرار بی‌پایان فرآیندها و وظایف فعلی غیرقابل تحمل است، این نشان می‌دهد که فهم تیم از هدفشان مشخص نشده است، چشم‌انداز ساری و جاری نشده و کسی از «چرایی» واقعی خبر ندارد.

عشق به سرنوشت (Amor Fati)

برای تسلیم در مقابل پیامدهای این «بازتکرار ابدی» ، نیچه از «عشق به سرنوشت» یا «amor fati» صحبت می‌کند. این مفهوم تسلیمی افراطی در مقابل زندگی و تمام ابعاد آن است. او می‌گوید: «من بیشتر و بیشتر می‌خواهم ویژگی‌های ضروری در چیزها را به مثابه‌ی زیبایی ببینم؛ به این ترتیب یکی از کسانی خواهم بود که چیزها را زیبا می‌کنند. «عشق به سرنوشت» (amor fati)، از این پس عشق من خواهد بود!» در واقع، «عشق به سرنوشت» فقط به معنای تحمل پیچیدگی‌های زندگی نیست، بلکه پذیرش توامان مصائب به عنوان بخشی از این سفر رشد فردی است.

به جای شکایت از یک لاستیک پنچر، باید آن را چالش دید و فرصتی برای آموزش در نظر گرفت. بحث فقط درباره تحمل مشکلات زندگی نیست، بلکه به شکلی فعالانه و دائمی باید آنها را به عنوان بخشی از سفر توسعه‌ی فردی پذیرفت. به این ترتیب، «عشق به سرنوشت» ما را تشویق می‌کند که نه فقط در مقابل پیچیدگی‌های زندگی زنده بمانیم، بلکه در آنها رشد و پیشرفت کنیم.

البته که نیچه نگران نقشه‌های محصول roadmap یا معیارهای جذب کاربر نبود، اما نگرشی که توسط «عشق به سرنوشت» نیچه بر ما تفهیم می‌شود، می‌تواند برای تیم‌های محصول و سازمان‌ها مفید باشد. من این باور را به شکل یک «پذیرش با آغوش باز» از تردیدها، پیچیدگی‌ها و چالش‌های ذاتی‌ای که با خلق چیزی ارزشمند برای مشتری و کسب و کار همراه است، می‌بینم.

شاید توصیف «دو حقیقت ناخوشایند» مارتی کاگان بتواند به ما کمک کند تا به بفهمیم چرا «عشق به سرنوشت» نیچه، فلسفه‌ی مفیدی برای تیم‌های محصول است. کاگان می‌گوید «حداقل نیمی از ایده‌های ما عملی نخواهند شد» و حتی ایده‌های ارزشمند نیز نیازمند «چندین بازبینی برای رسیدن به نتیجه است... به نقطه‌ای که واقعاً ارزش واقعی را ارائه دهد». به زبان کاگان، «تیم‌های محصول قوی به جای کتمان این حقایق، آنها را درک کرده و می‌پذیرد.» برای اینکه ما بتوانیم این کار را انجام دهیم، همانند دوره‌ی نیچه، باید «هیچ تفاوتی قائل نشویم» و چالش‌ها و شکست‌های ذاتی را به همان اندازه که به موفقیت‌ها علاقه‌مند هستیم، «دوست داشته» بداریم.

«امید در واقع بدترین شر‌هاست، زیرا عذاب‌های انسان طولانی می‌کند.»
نیچه - بشر، بشریت زیاد

این جمله می‌تواند انتقادی باشد بر مدل‌های سنتی مدیریت پروژه مانند رویکرد آبشاری (Waterfall) که در آن اغلب انتظار غیر واقع‌بینانه‌ای برای رسیدن به یک راهکار کامل در یک برنامه وجود دارد. همانطور که ماریا چِک اشاره می‌کند، «ایجاد یک نمودار گانت، ایجاد یک «قصه» است که در آن ما کنترلی کامل به جزئیات در آینده داریم.» چنین روش‌هایی فقط به شکل آرامش روان برای ذی‌نفعان عمل کرده و عدم قطعیت‌های ذاتی توسعه‌ی محصول را نادیده می‌گیرند.

اگر واقعاً عاشق زندگی در تمام جنبه‌های آن، از جمله چالش‌ها و پیچیدگی‌هایش باشید، آنگاه عدم قطعیت، شکست‌ها و گفتگوهای دشوار نه تنها مانع نیستند بلکه فرصت‌ به شمار می‌آیند. آنها راهی را ارائه می‌دهند که ذاتا پرچالش‌تر است، اما سود بیشتری عرضه داشته و در نهایت ارزش بیشتری را برای کاربر و البته کسب و کار به ارمغان می‌آورد.

تأکید نیچه بر قبول رنج و چالش‌ها به خوبی با این رویکرد تطابق دارد. همانطور که می‌گوید، «انضباطِ رنج کشیدن، آن رنج بزرگ؛ واقعا نمی‌دانید که این نظم به تنهایی تاکنون همه‌ی پیشرفت‌های بشر را رقم زده است؟» مسئله اجتناب از جنبه‌های منفی توسعه، گفتگوهای دشوار یا چالش‌ها نیست بلکه درباره‌ی‌ قبول و پذیرش آنها به‌عنوان بخشی از سفر به‌سوی ساختن چیزی واقعاً ارزشمند است.

«عشق به سرنوشت» یا «amor fati» چالش منحصربه‌فردی را در ایجاد توازن بین تئوری‌های ایده‌آل‌های فلسفی با واقعیت عملیِ دِدلاین‌ها، بودجه و انتظارات ذی‌نفعان می‌سازد. پذیرفتن «عشق به سرنوشت» به معنای ترک مسئولیت و یا نادیده گرفتن محدودیت‌های حاکم بر دنیای تجارت نیست. بلکه، رویکردی دقیق است که فرد این محدودیت‌ها را به‌عنوان جزئی از چرخه‌ی زندگی (life cycle) پروژه قبول می‌کند. این دیدگاه منجر به حل مسئله به شکلی خلاقانه شده و رابطه‌ای ملموس را با ذی‌نفعان می‌سازد. این امر، فرهنگی از انعطاف‌پذیری و انطباق را ترویج می‌دهد.

دِدلاین‌ها و بودجه‌های دیگر به عنوان نیروهای ستمگر دیده نشده و در عوض به شکل چالش‌های روبرو دیده شده و با آغوش باز و خلاقیت پذیرفته می‌شوند. از این رو «عشق به سرنوشت» می‌تواند با «واقعیت عملی» کسب و کار همزیستی داشته باشد و به جای پیچیدگی، مسیر توسعه‌ی محصول را غنی‌تر کند.

////

پایان بخش اول

نیچهکسب کارمحصولترجمه کتاب
نویسنده و مترجم سابق، مدیر محصول فعلی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید