این منم
در جوانی نکردهام.
در کنج دنجی که نداشتم
و میجستمش.
این منم و کتابهایم که کتابهای خودم نبودند و امانتشان میگرفتم و کلمهها و قصههایشان را چو جان عزیز داشتم.
این منم
در آرزوی سبز شدن
جوانه زدن
شاخه گستردن
و رفتن.
این منم که میگذارمشان، جوری که قرار و آرام میدهند و دست میکشم جوری که نوازششان بدهم.
این ماییم و نقشی که گمان میکنیم از ماست و زندگی را در بهتصویرکردن آن طی میکنیم.
تو کدامی؟