ویرگول
ورودثبت نام
سهند بالانی
سهند بالانی
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

کتابچه راهنمای شخصیتی من: سهند بالانی

سهند بالانی
سهند بالانی


من یه آدم 32 ساله که نصف بیشتر عمرش، غار انزوا رو درنوردیده و اون نصفه باقی رو هم با دهان باز سردرگم در دنیای بیرون از غار به موفقیت‌ها، شکست‌ها، زیبایی‌ها، حماقت‌ها و شقاوت‌های بقیه زل زده تا مگه الگویی پیدا کنه برا خوشحالی و پیروزی، یه شب سرد زمستونی به دعوت دوست تازش سوده تصمیم می‌گیره تو یه چالش قدیمی شرکت کنه. چالش نوشتن تازه اونم از خودش که شاید سخت‌ترین کار دنیاست براش.

نوشتن از خودم برام سخته اونم به چند دلیل :

1- اعتمادی به آدمای روزمرم نیست و این حس توهم توطئه که به دنبال اینن که دست آویزی ازم پیدا کنند تا ضربه بزنند حاصل تجربه‌های تلخیه که در طول زمان داشتم و ضعف بزرگم برای فراموش کردن اون‌ها.

2- معمولا زمان‌های خارج کاری رو به نوشتن تخصیص دادم و از اونجایی که این لحظات، تایم تنهایی من محسوب میشه بیشترین لذت رو در سکوت می‌بینم و خوندن مطالب و فکر کردن و شاید در میان گذاشتن افکارم با آدم‌ها اولویت چندممه.

3- از اونجایی که بیشتر متن‌های رسمی نوشتم یا مقالات علمی و یا متن‌های تبلیغی کوتاه، اعتماد بنفس بالایی تو بلاگ نویسی ندارم و خودممیزی درونیم اکثر اوقات سردم میکنه.

شاید دلایلی که گفتم خاص من نباشِ و همه کم‌وبیش با این معضلات سروکله بزنند. به هر صورت امروز این شجاعت رو به خودم دادم که مطلبی که در ذهنمِ و روی کاغذ آوردم رو انتشار بدم?.

اصل چالش دعوتی از سوده به‌این‌ترتیب که نحوه کار کردن با خودم رو باید براتون شرح بدم. استایل شرح الوصفم رو تا جایی که می‌شد از سوده کپی رفتم ?.

1- معرفی:

من سهند بالانی‌ام. البته سهند مفرنگ بالانی(Sahand Mofarrang Balani) کاملشِ. تو کل دوره مدرسه و دانشگاه داستانی بود درست تلفظ کردن اسم من. تا اینکه وقتی وارد کار شدم تصمیم گرفتم فقط پسوندم که راحت‌تر بود خوندنش. نتایج هم نشون داد که تصمیم درستی بوده این حرکت. حالا بعدا براتون تو یه پست مجزا اینکه مفرنگ چیه و از کجا درآمده رو شرح خواهم داد.

من تو مدرسه ریاضی خوندم. هرچند همیشه به علوم تجربی و طبیعت بیشتر علاقه داشتم ولی چون نازک‌نارنجی بودم و از خون می‌ترسیدم و می‌دونستم پزشک شدن در قاموسم نیست نرفتم اون سمت. استعداد ریاضیمم بدک نبود و چون همیشه شاگرد ممتاز بودم به نظر می‌رسید که راه درست انتخاب کردم. ابروباد و مه و خورشید و ذهن پراسترس من دست‌به‌دست هم دادند تا شاگرداول مدرسه فقط بتونه بره دانشگاه تبریز اونم صنایع بخونه. دروغم چیه از صنایع اطلاعات خاصی نداشتم و خب چون فقط برق نتونستم تو تبریز قبول شم این رشته رو انتخاب کردم. حالا می‌پرسید چرا بقیه رشته‌ها نه؟ جواب سادس به یه دلیل نامعلومی از بقیشون بدم میومد?.

صنایع رو تبریز تموم کردم و ارشد رفتم بوعلی و همین فرمون تا دکتری تو کردستان. از حق نگذریم مهندسی صنایع برا خودش دریایی بود و این فرصت رو داد تا یه مقداری از همه‌چیز اطلاعات کسب کنم. مدیریت پروژه، اقتصادسنجی، زمان‌بندی، زنجیره تامین، مدیریت مالی، کنترل کیفیت و کلی چیزای دیگِ. از اونجایی که خیلی علاقه به تولید و برنامه‌ریزی تولید داشتم شروع کردم تو این حوزه کار کردن و فیلد اصلیم رو زمان‌بندی زنجیره تامین و تولید انتخاب کردم.

6 سال اکثر درسایی که می‌شد از مهندسی صنایع رو تو دانشگاه تدریس کردم و فری لنس و پروژه‌ای کار انجام می‌دادم. تا اینکه یه غروب سوزناک پاییزی، خیابان سمیه، کافه تبلیغات جهت زندگیمو تغییر داد.

مفصل اینم بعدا سر فرصت براتون میگم ولی شروع با کتاب اعترافات یک تبلیغاتچی بود و انتهایی که خیلی مونده تا برسم. حالا من علاقم پیداکرده بودم. تبلیغات و بازاریابی. ولی نه سنتی و کلاسیک بلکه آنلاین و دیجیتال. شروع کردم خوندن، دوره دیدن، دور همی شرکت کردن، یادگرفتن، یادگرفتن و یادگرفتن. تا اولین کارمو به‌عنوان دیجیتال مارکتر شروع کردم. یه صفرکیلومتر بی‌تجربه ولی بمب انگیزه برا یادگیری. یه مدت که گذشت علاقه دیگم هم به این پیوند خورد. علاقه‌ای که بیشتر شماها هم داریدش. ور رفتن با اپلیکیشن‌ها و بازی‌های موبایلتون. فهمیدم چقدر راحت میتونم اپ‌ها رو آنالیز کنم. رفتار کاربرا رو تحلیل کنم و چطور بتونم جذبشون کنم که اپ ما رو نصب کنند و بابتش هزینه بدن. چشمامو به هم که زدم دیدم یه کمپین نویس درست درمون شدم و نتایج فوق‌العاده بوده. چی ازین لذت‌بخش‌تر ?.

الان سه سال هست که تو کمپین نویسی اپلیکیشن‌ها، گیمیفیکیشن و بهینه کردن اپ استور میخونم، یاد می‌گیرم و انجام می‌دم.


البته کار اصلیم و منبع درآمدم چیز دیگه‌ای است. از اول پاییز فرصت این پدید اومد که با توجه به توانایی‌ام نقش تحلیل‌گر کسب‌وکار رو تو یه مجموعه خیلی بزرگ با استایل B2Gداشته باشم و تو ساید B2B و B2Cباهاشون همکاری کنم. راستشم بخواین اولا یکمی تو درودیوار بودم اما دو ماه فقط طول کشید تا اثر خودم به‌جا بزارم و خوشحالم که نترسیدم و جا نزدم و این چالش قبول کردم.

2- چه چیزهایی بهتون انرژی می‌ده و چه چیزهایی باعث تخلیه انرژی میشه؟

  • کتاب خوندن مخصوصا کتاب‌های معمایی
  • تجربه کردن مهارت‌ها و کارای جدید
  • موزیک و پادکست گوش دادن
  • قدم زدن
  • وب گردی هدفمند بخصوص بلاگ‌های تکنولوژی
  • عاشق اینم که پست برام یه چیزی بیاره حتی اگر خودم خریده باشمش.
  • نقد فیلم کردن با دوستام
  • دورهمی رفتن

و این چیزها انرژی من رو تخلیه می کنه :

  • غیبت کردن آدم‌ها
  • آدم‌های عجول و سطحی
  • آدمای خودشیفته که هیچ‌رقم تغییر نمی‌کنند
  • بی‌توجهی اطرافیان
  • درخواست‌هایی یهویی که فرصت تحلیل بهم ندند
  • کسایی که زیادی حرف می‌زنند یا حرف زیادی می‌زنند
  • کسایی که حریم خصوصی براشون بی‌معناست.

راه ارتباطی با من چیه؟

راههای ارتباطی
راههای ارتباطی


پیام بدید ?. واتساپ عالیه و حتما جواب می‌دم همون لحظه مگه آنلاین نباشم. یه مشکلی تو زنگ زدن دارم که مربوط به دوره انزوا و درویش مسلکیمِ ولی خیلی کم پیش میاد جواب تماس رو ندم.

ایمیل‌ها رو تقریبا روزی سه مرتبه چک می‌کنم و این باکس نخوانده تو مرامم نیست.

اینستاگرامم راه بدی نیست البته آدم ناشناس معمولا تو پیج خصوصیم معمولا اد نمی‌کنم.

3- چه چیزی شما رو آزار می‌ده؟

روراست نبودن. به خدا ناراحت شدنم بابت یه جواب یا درخواست رک قابل‌مقایسه نیست با لحظه‌ای که می‌فهمم بهم دروغ گفته‌شده یا زیرآبی رفته طرف.

4- چه چیزی رو بقیه در مورد شما اشتباه متوجه شدن؟

- جدی نبودن : کلا آدم شوخیم و دلیلی نمی‌بینم که با اخم و فیس افاده روزمو بگذرونم. ولی خب شده بعضی‌اوقات این تصور پیش بیاد که کارو جدی نمی‌گیرم که اصلا این‌طور نیست. فقط تو شخصیتم نیست آدم اخمویی باشم.

- غرغرو بودن: آدم بی‌دغدغه آدم مردست. منم خوب کلی دغدغه دارم ولی غر نمی‌زنم همیشه. اگر می‌بینی برات یه سری از دغدغه‌هامو میگم برا احساس نزدیکی که بهت می‌کنم. پس برو حالش ببر که بهم نزدیکی?. البته گوش خیلی خوبیم. خیلیاااااااا.

- چون دردای کوچیکت برام مهم‌اند خیلی بیکارم: خیر. ولی واقا دلم میخواد کمک کنم. اگر توانایی شو داشته باشم هر بار کوچیک و بزرگی رو از رو دوش اطرافیانم ور می‌دارم. برا همین برات می‌گردم وقت می‌زارم و راه خل پیدا می‌کنم. نه اینکه کار مهم دیگه‌ای نداشته باشم.

خب قصه ما فعلا به سررسید، سعی می‌کنم که باز بیشتر بنویسم و این مطلب‌ آپدیت کنم. تا اون موقع اگر نظری انتقادی پیشنهادی داشتید خیلی خوشحالم می‌کنید.

توسعه فردیبازاریابی دیجیتالasoخودشناسیمسیر شغلی
مهندس صنایع، بیش فعال محتوایی، یه کوچولو مدرس دانشگاه، نوزاد دنیای دیجیتال
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید