S.k
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

کریسمسی که گران تمام شد

چند سالی است که نزدیک کریسمس کار خودم را رها میکنم، تعدادی درخت کاج میخرم و تزیین میکنم و با سود مناسب میفروشم،درکنارش کلبه های کریسمی هم میسازم که هرچه به کریسمس نزدیک میشویم بر تعداد مشتری ها افزوده میشود و روزهای آخر وقت کم میآورم وسفارش هارا کنسل میکنم.امسال اما گرانی مواد اولیه طوری سرسام آور بود که هر چه حساب کردم دیگر صرف نداشت.قیمت درخت ها و کلبه ها خیلی زیاد میشد و قطعا مشتری کم.با فروش انلاین هم نمیشد مثل سالهای قبل سود کرد،تا اینکه آگهی استخدام آنهارا دیدم،نوشته بود دیزاینر درخت کریسمس بصورت پروژه ای تا اوایل دی میخواهند،حقوق هم روزانه یک میلیون تومان بود،با یه حساب سرانگشتی میتوانستم در دو هفته باقیماتده ۱۵ میلیون درامد کسب کنم،کم بود اما بد نبود،میشد در کنارش کار خودم را هم انجام دهم.با کارفرما تماس گرفتم و نمونه کار فرستادم و روز بعد راهی شدم برای تزیین درخت کریسمس،فروشگاهی با چند شعبه که معروف هم هست،فروشگاه کادورنگی یا همان زالیونی،

قبل از رفتن حسابی در اینترنت درباره فروشگاه تحقیق کردم،یک لوکس فروشی با قیمت های فضایی بود در بهترین و گران ترین مجتمع های خرید تهران


اما یک نکته در آگهی عجیب بود،نوشته بود تسویه فقط در آخر کار انجام میشود و بصورت هفتگی مساعده داده میشود

اصولا تسویه حساب دیزاینرها روزانه است یا هفتگی،چرا باید کسی تاکید کند که تسویه حساب آخر کار انجام میشود؟

روز چهارم ، واقعا پشیمان شدم،کار خیلی خسته کننده بود،درخت ها دومتر بودند و تزیین هر درخت آنطور که مالک فروشگاه ها میخواست ساعت ها زمان میبرد بدون اینکه حتی لحظه ای بتوانی بنشینی،شب که بر می گشتم پادرد کلافه ام میکرد،از خستگی روی کاناپه خوابم میبرد و روز از نو،با هزینه اسنپ حدود ۵۰۰ تومان برایم می ماند که ارزش این همه کار را نداشت، پس تصمیم گرفتم با کارفرما صحبت کنم و اگر وضع به همین منوال باشد عطایش را به لقایش ببخشم.تا روز چهارم نزدیک نهصد و پنجاه هزار تومن پول اسنپ داده بودم،،

تو شیش و بش ماندن یا رفتن بودم که مالک مغازه گفت تا رسیدن بار جدید دو سه روزی کار من تعطیل است،یه شک مبهم رهایم نمیکرد،از پچ پچ فروشنده های مغازه فهمیدم کارفرما حقوقشان را نمیدهد،پس بعد از کار به مالک فروشگاه پیام دادم و گفتم لطفا حساب این چند روز منو بدید تا شروع بعدی،اما در کمال تعجب کارفرما شروع به بهانه اوردن کرد،دو روز مرا سرکار گذاشت تا اینکه گفتم اصلا دیگر نمیخواهم کار کنم،فقط حقوق منرا بدهید.خلاصه بعد از کلی تغییر لحن از دوستانه به دادو هوار. ساعت ده شب. بجای چهارمیلیون،هفتصد و پنجاه هزار تومان به حسابم واریز شد،خلاصه بعد از کلی پیگیری ،کارفرما با لحنی که منت هم میگذاشت گفت برای هر درخت ۲۵۰ هزار تومن واریز کرده،درهمین هنگام ،دیزاینر دیگری هم که یک درخت تزیین کرده بود بمن پیام دادو گفت بجای یک میلیون،دویست و پنجاه هزار تومن برایش واریز شده،

دیگر برایم قطعی بود که شک من بی دلیل نبوده،با کمی تحقیق متوجه شدم این. شگرد مالکان فروشگاه کادو رنگی یا همان زالیونی است،برای همین آخر کار تسویه میکنند

درختی که به قیمت چهل و سه میلیون تومان به آدمهای پولدار چپانده میشد نه تنها سودی برای من نداشت بلکه چند صدهزار تومن هم ضرر کردم تا کارفرمایی که روزگاری یک حقوق بگیر ساده بود در دهه سی زندگی خود با خوردن حق امثال من امروز صاحب سه فروشگاه در اوپال،یک فروشگاه در نگین ظفر و یک فروشگاه در ولنجک شود.

از قدیم راست گفته اند که کسی یک شبه پولدار نمیشود مگر اینکه حق دیگران را بخورد.

فروشگاه کادو رنگی ،فروشگاهی رنگارنگ و در ظاهر زیبا اما در باطن کریه و پر از کثافت.

یاد جادوگر های داستان های والت دیسنی افتادم که کلبه ای ساخته شده از شکلات و بیسکوییت در دل جنگل با درخت کریسمس تزیین شده کنار شومینه که رهگذر را مست و مسحور زیبایی خود میکرد اما به محض ورود به کلبه ،واقعیت پلید و زشت نمایان میشد و ترس و سیاهی سایه می انداخت و میفهمیدی همه آن زیبایی فریبی بیش نبوده..

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید