سحر سوقندی
سحر سوقندی
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

معضلات کمال‌گرایی

سمت چپی من بودم اون وقتا که کمال‌گرایی فوران کرده بود
سمت چپی من بودم اون وقتا که کمال‌گرایی فوران کرده بود

کم کم داشتم تبدیل می‌شدم به یک آدم وسواسی
آدمی که می‌خواست
همه چیز دقیقا همانطور که باید، باشه
همه چیز کامل و بدون نقص
همه چیز مرتب و بدون اشکال و در زمان خودش،
اسمش هم بود کمال‌گرایی!
اوایل که این کلمه رو می‌شنیدم و اطرافیانم بهم می‌گفتن کمال‌گرا ، حس خوبی بهم دست می‌داد، این خصلت رو یه‌ جور ویژگی خفن می‌دونستم و ازینکه شخصیتم حامل این ویژگی هست، احساس خوشایندی داشتم
اما رفته رفته بار این واژه رو شونه هام سنگینی کرد
وقتی که می‌دیدم برای تایید اینکه کمال‌گرا هستم، یسری کار اضافه که کار من نبود رو باید انجام بدم،یسری نگرانی ها و دغدغه ها که بار روانی زیادی برام دربرداشت
حساس شده بودم، بسیار ریزبین و جزئی نگر
می‌خواستم همه چیز کامل باشه.
وقتی خسته از دانشگاه و بعدازون از سرکار برمی‌گشتم ، با اینکه دلم پَر می‌کشید برا ولو شدن رو تخت و یه استراحت حسابی، اول شروع می‌کردم به مرتب کردن وسایلم و: ((هر چیز را سرجای خود گذاشتن!))، بعد دیگه حس خوابیدن پریده بود اما خستگی هم‌چنان پابرجا بود!
این خستگی باعث می‌شد انرژی برا انجام درست کارهام نداشته باشم
ازون‌ طرف حس کمال‌گرایی که در وجودم ریشه دوونده بود اجازه نمی‌داد کاری رو نصفه نیمه استارت بزنم و من می‌موندم و کلی ایده و فکر که فقط بخاطر اینکه از نظر خودم 100% کامل و خفن نبودن به حالت معلق تو ذهنم می‌چرخید و تبدیل به عمل نمی‌شد.

این حس بیشتر از همه رو خوشنویسی من تاثیر گذار بود.
کافی بود یه حرف رو کمی اون‌طور که دوست می‌داشتم و از خودم انتظار داشتم، نمی‌نوشتم ، کل چلیپا یا سطر رو کنار می‌ذاشتم یا گاهی از نصفه های کار رهاش می کردم، دوباره همون حس، همون خستگی می‌اومد سراغم و انگیزه‌مو کاهش می‌داد
یه وقتایی این حس، روی برخوردم با دیگران هم تاثیر می‌ذاشت
تصورم این بود که من یک ایده آل از دوست ، همکار، همراه و... مدنظرم هست که باید تمام اون ویژگی‌ها رو در رفتارهای اولیه ببینم تا اون ارتباط دوستانه، همکارانه یا همراهانه رو بپذیرم

اما از یه جایی و یه لحظه ای به بعد رفته رفته ماجرا برام رنگ و بوی دیگه ای گرفت
سعی کردم بپذیرم من هم یک انسانم با تمام نقاط ضعف و قوت خودم، و آدم‌هایی که قراره در زندگی من باشند هم، نقاط ضعف و قوت خودشون رو دارن. سعی کردم بپذیرم و البته پذیرفتنش کار آسونی نبود
اول اول ( اون وقت‌ها که کمال‌گرایی در من بیداد می‌کرد) اگه موفق نمی‌شدم اطرافیانم رو به انجام یسری موارد که در راستای کامل بودن بود قانع کنم، خودم دست به کار می‌شدم و محیط اطرافم رو تغییر می‌دادم
(محیط زندگی، کار، پروژه های درسی و ...)

بعد ازون ( در نقطه شکست و پذیرش اینکه سحر! کمال‌گرایی خیلی ام خوب نیسا) در لحظه به روی خودم نمی‌آوردم و یواشکی یه مواردی که زحمت کمتری داشت رو انجام می‌دادم تا محیط اطرافم کامل و بی‌نقص بنظر برسه، اما درون خودم با خودم می‌جنگیدم، بعدتر ازون ( پس از لحظه ای که به خودم گفتم بابا بیخیال کوتاه بیا زندگیتو کن ) نمی‌دونم چی شد، چجوری شد که یسری چیزا اهمیتش برام خیلی کمرنگ و بعضی چیزا کلا بی اهمیت شد.
اهم این موفقیت رو هم در سال ۹۸ به دست آوردم لحظه‌ای که اتفاقی افتاد که شاید اگر اون اولِ اول می‌افتاد ، از شدت دغدغه‌مندی و کمال‌گرایی، خودم رو از شیک‌ترین برج تهران حلق‌آویز کرده بودم ( بهرحال کمال‌گرایی در من بیداد می‌کرد وشیک بودن اون برج هم اون زمان بسیار مهم بود!). اون لحظه که دیدم چقدر اون مسائل برام کم‌رنگ شده و جلوه‌های قشنگ زندگی در نظرم بسیار پررنگ‌تر ، یه لبخند پت و پهن ، رو صورتم نقش بست و از ته دل ذوق کردم که چه خووووب! اینم مث خیلی چیزایی که می‌خواستی و براش قدم برداشتی، محقق شد.
نه اینکه هیچ چارچوبی در زندگی نداشته باشم،
نه اینکه بی‌مسئولیت و بی‌توجه شده باشم، نه ؛
آموختم و پذیرفتم که میشه با ۷۰ درصد هم استارت کاری رو زد حتی گاهی ۵۰ درصد و کم کم اون کار رو پیش برد و به تکامل رسوند.
آموختم رفتارهایی رو درخودم تقویت کنم که باعث خوشحالی من می‌شه. چرا که خوشحالی من پیش زمینه انرژی وانگیزه و پس ازون موفقیت منه

شاید باورتون نشه من اینجور وقتا به خودم جایزه می‌دم
یادمه بشکن‌زنان ، لباس پوشیدم و تنهایی زدم به دل کوچه و خیابون و خودمو به یه کافه خوب مهمون کردم و یه جایزه قشنگ هم برای خودم خریدم

جایزه هایی که برای خودم خریدم (((:
جایزه هایی که برای خودم خریدم (((:



یادمه خیلی خوشحال بودم و چند دقیقه ای جلوی آینه ایستادم و اون حسِ خوب رو تا ته سرکشیدم.
اون لحظه ای که می‌فهمی تونستی یه خصلت خودتو به سمت اون چیزی که خوشحال و آرومت می‌کنه سوق بدی ، اون لحظه هزاران بار تقدیم تو باد


کمال‌گراییمعضلات کمالگراییThe Problems of Perfectionismperfectionismنارضایتی از خویشتن
MBA خوانده- فعال در حوزه مدیریت محصول و توسعه بازار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید