sahar.nezhadchari1367
sahar.nezhadchari1367
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

تزریقی بشویم!

تزریقی باشیم
تزریقی باشیم

تو باشگاه بودم که کلمات درون ذهنم دوباره شروع به شیطنت و بازیگوشی کردند.(به من چه وروجکند، زمان و مکان براشون مهم نیست) داشتم به اطرافیانم نگاه می‌کردم؛ یکی خیلی چاق بود و دیگری بدنی استخوانی داشت. با خودم گفتم چقدر خوب می‌شد اگر چاق‌ها چربی‌هایشان را به لاغرها تزریق می‌کردند! در این صورت هر دو نفر خوش هیکل می‌شدند و لازم نبود این همه وزنه را بالا پایین کرد.( نمیدونم شاید هم اثرات خستگی بود) بعد به تزریق فکرکردم؛ اصلا شاید بشود در جاهای دیگر از آن استفاده کرد:

مثلا زمانی که من شاد هستم و دوستم ناراحت؛ دست‌هایش را در دست بگیرم و تزریق شادی کنم، آن قدر که برق شادی را در چشمانش ببینم.

شاید کسی دلش هوای گذشته کند؛ آن‌گاه بتوان یک دل سیر خاطرات سیاه و سفید را به او تزریق کرد.

یا به آدم‌های اخمو کمی خنده نخودی تزریق کنم( البته که این کار تخصص منه، با داشتن دندان‌های اسبی و لبخندی پهن)

اصلا گاهی باید زمانی که حالت خوب نیست؛ کلی شکلات به خودت تزریق کنی تا حالت شکلاتی و خوشمزه بشود.

نمیدانم شاید هم کسی بخواهد حالش فیلمی شود؛ پس می‌رود سراغ همراه همیشگی( موبایل) ناراحت باشی یا خوشحال فرقی ندارد همیشه حوصله گوشی را داری، کلی فیلم خوب تزریق می‌کنی تا برای ساعاتی همه چیز را فراموش کنی.

تزریق مهربانی؛ که شاید بهترین تزریق‌ها است و کمترین کاری است که ما می‌توانیم در قبال دیگران انجام بدهیم. و کلی تزریق ناب دیگر....

نمیدانم اگر قرار باشد تزریق سن هم داشته باشیم؛ کسی این کار را انجام می‌دهد!

اما گمان می‌کنم گاهی تزریقی باشیم بد نیست!

شما چه چیزی را برای تزریق انتخاب می‌کنید؟

تزریقی باشیممهربانیدندان‌های اسبیلبخند پهنخاطرات سیاه وسفید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید