sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیشکیا وفا دارن؟وفاببین جون دل؛ از قدیم گفتند عشق یه طرفه مثل همون بار کجه که به منزل نمیرسه! عشق من و شما هم همینه! آخه وفا جان من؛ یه بار برای همیشه چشات…
sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیشدرختها قصه دارندآشتی با درخت، آشتی با زندگیدرخت ها قصه دارند؛ هردرخت، یک قصه! قصه آدم هایی که زیر سایهشان بساط خوشی موقتشان را پهن کردهاند و دور سفرهای…
sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیشآمار بازدید پستهای من در سال ۹۹گزارش آمار بازدید پستهای من در سال ۹۹
sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیشذهن خلاق من 3خنده نخودیداشتند بازی میکردند؛ چه بازی؟خاک بازی! بهشون نزدیک شدم و گفتم میشه بخندین؟ و اونا از ته دل برای من خندیدند؛ میشه واسه این خنده…
sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیششبیه کدوم کتابی؟آدم ها؛ همانند کتابها هستند! برخی به کتابهایی میمانند که با یک بار خواندن همه چیز را درباره آنان متوجه خواهی شد و برخی دیگر؛ به کتابهای…
sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیشآسمان بالا یا آسمان پایین!به آسمان نگاه میکنم؛ آسمان پر از ستاره کویر! گویا اینجا ستارهها درخشانتر و بیشتر هستند و خوب میدانند چطور دلربایی کنند. با خود میاندی…
sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیشوقتی که مثانه رئیسه!آخه چرا باید با هم قهر باشند! باور کنید صبح زود بیدار شدن و از تخت نازنین دل کندن خودش به تنهایی از سختترین کارهای ممکنه. انگار قراره روح…
sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیشماجراهای من و کودک درونمکودک درون شاد منبا بخشی از تصورات کودک درون من آشنا بشید:من نمیدونم چرا کسی باید به جورابای عروسکی من بخنده! خب 32 سالم باشه دل دارم که! تا…
sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیشخدای بازیگوشمخدای من؛ درست شبیه من و نوشتههام بازیگوشه! انگار هوس بازی کرده؛ گاهی احساس میکنم وقتی دارم باهاش حرف میزنم، دستاشو میزاره رو گوشش تا هیچ…
sahar.nezhadchari1367·۴ سال پیشتزریقی بشویم!تزریقی باشیمتو باشگاه بودم که کلمات درون ذهنم دوباره شروع به شیطنت و بازیگوشی کردند.(به من چه وروجکند، زمان و مکان براشون مهم نیست) داشتم ب…