sahar.nezhadchari1367
sahar.nezhadchari1367
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

دندان‌های اسبی من

از زمانی که به یاد دارم به لطف دندان‌هایی شبیه اسب، لبخند پهنی بر صورت داشته‌ام. می‌گویم اسبی؛ هیچ اغراقی نکرده‌ام، همان‌قدر مرتب، همان‌قدر سفید! گاهی وقتی خواستگار می‌آید به این فکر می‌کنم کاش مانند اسب‌ها دندان‌هایم را نگاه کنند و بالاخره رضایت خودشان را مانند دُم جنبانک به یکدیگر نشان دهند. از قضا این خنده پهن بسیار به صورتم می‌آید؛ اما گاهی کُنترل خنده‌هایم گم می‌شوم، احتمالا نزد پدر است! ( بهانه خوبی است دیگر)

بیایید چند نمونه را با هم مرور کنیم، مطمنا شما هم از این نوع خنده‌ها داشته‌اید؛ مانند زمانی که از دوستم می‌خواهم دستم را بگیرد تا بتوانم از پله‌ها پایین بیایم( نمی‌گویم که دوباره کفش‌های تق تقی به پا داشته‌ام) ناگهان رفیق بخت برگشته قبل از گرفتن دستم از پله‌ها سُر می‌خورد و جوری نقش بر زمین می‌شود که گویی بستنی قیفی آب‌شده در گرمای تابستان است و من فقط می‌خندم، یا زمانی که برای خانواده جوکی تعریف می‌کنم و آن‌قدر می‌خندم که کسی متوجه نمی‌شود داستان چه بوده‌است( احتمالا در آن لحظه خودم را مجری برنامه ناشنوایان تصور کرده‌ام) ؛ بعد همگی سری به نشانه تاسف و البته کلمه خدا عقلت بدهد که در دلشان آرام می‌گویند، را نثارم می کنند. گاهی سعی می‌کنم لبخندی شبیه لبخند ژوکوند داشته باشم ولی در نهایت چیزی که دیده می‌شود، همان تصویر اسب و دندان‌هایش است.

صدای خنده من، صدای قهقه‌ای است که به شیهه اسبی خوشحال و رها در میان چمنزار می‌ماند. این‌ها همه باعث شدند من احساس همزادپنداری با اسب را داشته باشم! اصلا چه حیوانی بهتر از اسب، برای همین سعی کردم در مورد اسب‌ها اطلاعاتی به دست بیاورم. اطلاعاتی که دنیای من را عوض کردند؛ شاید در دنیای قبلی من یک اسب بوده باشم کسی چه می‌داند!

اسبخندهچمنزار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید