جوابت هرچی که هست قابل تحسینه چون چه منفی باشه چه مثبت اگه داری این مطلب رو میخونی و قراره در ادامه هم با من همراه باشی، یعنی همین حالا چنین کار پسندیدهای رو انجام دادی؛ قبل از هر چیز ازت می خوام که لبخند بزنی تا دنیا رو از زیبایی هات محروم نکنی.
دنبال بهانه نباش
اول از همه به دنبال بهانه نباش، نه فقط برای کارهای انجام نشده و منفی، بلکه برای حال خوب و کارهایی که باید انجام بشه.
اگه یک کاری رو نتونستی انجام بدی، تنبلی کردی یا اصلاً حالشو نداشتی، سراغ دلیل آوردن نرو؛ تو نیاز نداری برای بقیه راجع به چیزهایی که به خودت مربوطه و آینده و زندگی خودت رو میسازه توضیح بدی.
و اگه هم نیاز داشتی این کار رو انجام بدی، هیچ چیزی بیشتر از صادق بودن در همهی امور نمیتونه حال تو رو خوب کنه.
پس چی شد؟
اگه از انجام کاری در زندگیت عقب موندی و راجع بهش ازت سوال شد، چه شخص پرسشگر خودت بودی چه یه آشنای خیلی نزدیک، صادق باش.
و علت اصلی انجام نشدن اون کار رو که احتمالا در هشتاد درصد مواقع کمکاری خود آدم به شمار میره رو به زبون بیار، اینطوری هم اعتماد به نفس خودت رو نشون میدی، هم صادق بودنت با خودت و دیگران.
و مهم تر از همه با این کار پیش از هر کس به خودت ثابت میشه که بهانه جو نیستی و تضمین میکنم این حس بسیار خوبی رو بهت خواهد بخشید.
اما همونطور که ابتدای حرفم گفتم بهانه جو نبودن فقط به کارهای انجام نشده اختصاص نداره؛ گاهی لازمه برای انجام دادن کارها هم به دنبال دلیل و بهانه ای نباشی.
میخوای فیلم ببینی و از هر طرف شنیدی آخرش که چی؟
چی از این سریالها و سینمایی ها بهت میرسه؟
گوشات رو محکم تر از همیشه بگیر، ظرف مورد علاقت رو پر از پاپ کورن کن و فیلمی که مدتها دیدنش رو به خاطر این حرف ها عقب انداخته بودی ببین.
دنبال جواب برای سوال به این آدم ها هستی؟ جواب رو توی خنده ها، اشک ها یا هر حس دیگه ای که بین فیلم دیدن بهت دست میده جستجو کن.
تو یک انسانی و بیش از هر چیز اعم از پول، خانواده، سلامتی، به حال خوب نیاز داری.
میتونی خوب بهش فکر کنی؛ چشمات رو ببند و تصور کن اگه حالت خوب نباشه، اگه مضطرب یا افسرده باشی، اگه هیچ یک از کارهایی که دوست داری رو به خاطر دلیل موجهی نداشتن انجام ندی، آیا هیچ کدوم از این نعمت هایی که نام بردم به چشم تو خواهد اومد؟
فکر می کنم جواب واضحه؛ پس نتیجه گیری دوم: برای خوب کردن حال خودت و دنبال کردن علاقیاتت به دنبال بهانه و دلیل موجه نگرد، همین حالا بلند شو، اون کتاب رو بخون، فیلم مورد علاقت رو ببین، کمی از پسندازت رو خرج کن، به کسی که بهش علاقه مندی ابراز کن و هر کاری رو که دوست داری بی دلیل انجام بده.
لبخند روی لب تو بزرگ ترین دلیل برای انجام بسیاری از کارها هاست.
لبخند بزن
تا وقتی تو نخوای مغزتم به دنبال بهانه نیست، پس وقتی لبخند میزنی دلیل این کار رو ازت نمیپرسه.
کسی چه میدونه؟ شاید مغز ما بهتر از خودمون مهم بودن حال خوب رو درک کرده.
همین قضیه باعث میشه مغز با دریافت حرکت انحنای لب های تو، ترشح هورمون هایی مثل دوپامین و اندروفین رو که احتمالاً هرجا به اسمشون برخوردید به عنوان هورمون های آرامش و شادی ازشون یاد شده افزایش بده.
جالبه بدونی ترشح این هورمون ها حس خوشبختی و شادی رو در تو بالا میبره و همچنین تحملت در برابر مشکلات رو هم افزایش میده.
دیگه چی میخوای؟
کسی هست که بتونه نقض کنه همین لبخند زدن ساده تا چه حد زیادی در سلامت روان یک انسان تاثیر مثبت داره؟
حالا که متوجه معجزهی بزرگ لبخندهای کوچیک شدی، می خوام با یه قول و قرار ساده زندگیت رو پر از لبخند کنم؛ پس خوب گوش بده.
همین حالا روی یک برگه یا به هر نحوی که خودت میپسندی، دستور لبخند یعنی جملهی لبخندبزن رو بنویس و اون رو در معرض دید همیشگیت قرار بده.
فرقی نداره کجا، حتی اگه اون مکان درِ سرویس بهداشتی یا چه بدونم مثلاً میز مطالعت باشه؛ حالا وقتشه یه قول سفت و سخت به خودت بدی که هر وقت اون نوشته رو دیدی، شده الکی و به زور لبهات رو کش بیاری و دندوناتو نشون دستور روبروت بدی.
شاید قبولش برات سخت باشه، اما بعد از این طور گول زدن مغزت با گذشت زمان و تبدیل شدن لبخند های الکی به واقعی، تاثیر اون رو در زندگی و حال خوبت خواهی دید.
بنویس
بنویس، بنویس، بنویس، فرقی نداره شخصیت بداههپردازی داشته باشی یا برنامهریز؛ در هر حال برای حال خوب نیاز به یک مغز منسجم داری و خبر بد اینه که هرچقدر هم قوی باشی توان حفظ و به خاطر سپردن تمام کارهایی که باید انجام بدی، کارهایی که انجام دادی و کارهایی که می خوای انجام بدی رو به صورت همزمان نداری.
اما خبر خوب اینه که سالها بیش از تولد تو چیزی به نام قلم و کاغذ اختراع شده.
همهی ما آدم ها به همراه ارتباطات، اتفاقات، اطلاعات و چیزهای دیگه ای که در زندگی ما نقش دارن یک اجتماع، سامانه، ارگان یا هر چیزی شبیه به این ها که اسمشو بذارید رو تشکیل میدیم.
همین جریان نیاز ما رو به نوشتن افزایش می ده. فرض کن جامعهای وجود داشته باشه که در اون قلم و کاغذ نقشی رو ایفا نکنن.
احتمالا چیزی که در خاطرت نقش بست خیلی نامنظم و به هم ریخته تر از اونه که بشه به زبون آوردش.
این دقیقا همون کاریه که ما با کم اهمیت شمردن نوشتن، با افکار، عقاید و اهدافمون می کنیم.
پس بیشتر از این وقت تلف نکن و هرچه زود تر در فکر تهیهی یک دفترچه برای خودت باش. وقتی روی کاری تمرکز کردی و حواست پرت میشه، سریعا دلیل حواس پرتیت رو توی دفترچه بنویس، کارهایی که در روز قراره انجام بدی، کارهایی که انجام دادی، ایده هایی که به ذهنت میرسه، اهدافی که داری، به علاوهی هر چیزی که فکر میکنی با نوشتنش به خودت خیال راحتی میبخشی.
برای یک بار هم که شده شیوهی نوشتن رو پیش بگیر؛ اونوقت خودت متوجه خواهی شد که نوشتن، رابطهی مستقیمی با یک مغز منسجم داره و مغزی که منظم باشه بیشتر از همیشه حواسش رو روی حال خوب شما متمرکز میکنه.
و در پایان گاهی به دغدغه هایی که هر شخص میتونه توی زندگی خودش داشته باشه فکر میکنم و برخی از اونها به قدری برای من بزرگ به نظر میآن که با خودم میگم: این روش ها میتونه برای اون ها هم تاثیر گذار باشه؟
شاید آره و شاید هم نه!
اما چه میشه کرد؟
به هر دری بزن تا شاید کنج یکی از اتاقها شادیت رو پیدا کنی و هر دل مشغولیِ بزرگی هم که داری منتظر نشین تا غول سیاه افسردگی تصمیم به بلعیدنت بگیره.
من وقتی این ها رو مینویسم و تو وقتی این ها رو میخونی زنده ای پس بیا حتی شده با همین نکات کوچیک برای حال خوب خودمون تلاش کنیم.
خوبه که به نقل از دن کیشوت به خاطر بسپارید: هیچ خاطرهای نیست که با گذشت زمان پاک نشود و هیچ دردی نیست که با مرگ به انتها نرسد.