امان از این ذهن درهم و شلوغ
امان از این همه پرسه زدنهای بی مورد در کوچه های
ذهن
امان از این همه افکار منفی که بدون اجازه مانند گردبادی وارد مغز آدمی می شوند
دفتر را برداشتم و نوشتم از همه چیز.
گذشته،حال و آینده ای نامعلوم.
از روزهای بد و خوب گذشته که یادآوری هر دوی آنها،عذاب است.
روزهای بد که بد است و روزهای خوب هم باز عذاب است چون فکر تمام شدنش حسرت دارد.
افکار منفی مانند کرم به جان آدم می افتند و از درون می خورند.
چرا ؟چرا؟و باز هم چرا؟
چرا آن اتفاق بد افتاد؟
چرا آن کار را انجام دادم؟
کاش آن حرف را آن موقع نمی زدم.
ورق را برمی دارم و می نویسم از ذهن شلوغ و درگیرم.
باید بنویسم هرچه که به ذهنم می رسد،هرچه که درونم را به آشوب انداخته.
می نویسم از ذهن پریشانم که مرا به جنگل انبوه و ترسناکی برده و رها کرده.
احساس می کنم همه حیوانات وحشی به سمت من آمده اند.
ولی در بین این هیاهو کافی است نفسی عمیق بکشم و در وسط جنگل دراز بکشم و چشمان خود را آرام ببندم.
فکر کردن به افکار منفی باعث ماندگار شدن آنها می شوند اما زمانیکه به آنها فکر نکنید آرام آرام،کم رنگ می شوند و حالا زمان آن رسیده که افکار مثبت را جایگزین کنید.
فکر کردن به افکار مثبت،باعث می شوند آرام آرام این افکار قویتر شوند و جایی برای افکار منفی باقی نماند.
پس اگر تو هم گاهی اوقات اینگونه می شوی،قلم و کاغذ را بردار و از افکار درهمت بنویس آنقدر بنویس تا خالی شوی و سپس به افکار مثبت فکر کن فقط مثبت.
اگر در چاه تاریک هم گیر افتاده باشی، نور امید باریکی هست مطمئن باش.
یک تابلو برای ذهنت نصب کن (ورود افکار منفی ممنوع) و سعی کن تا جائیکه می شود به آن عمل کنی.
سخته ولی نشدنی نیست.