sahn
sahn
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

مَرثیه ی داس و عشق - اِرثیه ی داس و عشق

بی تو، کژتاب شبی «تار» از آن کومه گذشتم
همه تن خشم شدم «تیره» به دنبال تو گشتم
طوق تطهیر تو سرریز شد از طاق وجودم
شدم آن قاتل بیگانه که بودم!

در سیه چاله جانم بُن جان تو خروشید
داغ صد فاصله چرخید
درد صد فاصله پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کومه گذشتیم
در گشودیم و در آن خلوت ناراسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو و «هراسان» نگاهت

آسمان خواب و «شر» آرام
تخت نارام و «جوان» رام
توشه راه فرو ریخته در خواب
شانه ها سُست پناهنده به زهرآب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه ترسیده ز آفاق «دلی سنگ»

یادم آید، به تو گفتم:
ازین «درد» حذر کن!
لحظه ای چند بر این خواب نظر کن
خواب، بازیچه دست دو جهان است
تو که امروز نجاتت به فراری گذران است
باش فردا، که سرت زیر سُمان است
تا فراموش کنی، چندی ازین «زَهر» حذر کن!

با تو گفتم:
حذر از «زَهر»،
ندانی؟!
حذر از «پیش» او،
هرگز نتوانی؟!

شب آخر که «دلی سنگ» به بالین تو «سَر» زد
همچو کفتار به سر «جان» تو جستم
تو «پدر» بانگ زدی، من نشنیدم، نشکستم
و تو گفتی که: تو جلادی و من آهوی دشتم
تا ز داس تو گریزم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از «عشق» ندانم
حذر از «شهر» وجودش نتوانم، نتوانم …!

«اشکی» از شانه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
داس بر عشق تو شورید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن «افسوس» کشیدم
نرهیدم، نگذشتم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نگرفتم دگر از آن «گُلِ پژمرده» اثر هم
نکنم دیگر از آن کومه گذر هم!
بی تو اما «شب آخر»، به چه حالی من از آن کومه گذشتم


سید علی حسینی نقوی

بداهه پردازی و ترکیب در قالب شعر زنده یاد «فریدون مشیری» - دیرشامگاه 29اُم و عصر 30اُم خرداد 99

سید علی حسینی نقویپدرداس و عشقفریدون مشیریزَهرآب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید