این که افراد بدانند فرق بین مفهوم حکومت و دولت چیست و چه زمانی دولت تشکیل میشود و چه زمانی حکومت تشکیل میشود و تشکیل کدامیک برای ما از دیگری بهتر است جزو مسائل پایهای برای بررسی فلسفه سیاسی است. اما حالا در این نوشته به زبان ساده قرار است این تفاوت را بررسی کنیم.
هرکس بعد از خواندن کتابهای زیاد و غرق شدن در بسیار از مفاهیم به یک تفاوت کلی و چندین تفاوت جزئی میان دولت و حکومت میرسد اما بیان این تفاوت و شکلگیری حکومت و دولت و اینکه کدام یک مطلوب هستند به زبان سادهتری باید برای همه توضیح داده شود. از این رو تصمیم گرفتم بعد از مدتها مطالعه در این زمینه، سعی کنم تا بصورت ساده تفاوت دولت و حکومت را در این نوشته توضیح دهم. در این توضیح فرض بر این گرفته شده است که انسان ذاتا علاقه به مدنی(جامعهای)بودن دارد و بشر همچنین ذاتا خطاکار نیست. با این فرضها ادامه میدهیم.
همه میدانیم که بشر برای بقا در برابر بسیاری از مسائل بهتر است که بهصورت جمعی زندگی کند و این زندگی جمعی نیاز به مدیریت یک نفر بهصورت انتخابی یا بهصورت پذیرش کاریزماتیک دارد. بدون مدیریت و با زدن سازهای متفاوت هیچ اجتماعی توانایی بقا را ندارد مگر با شانس.
حال مسئله این است که وقتی یک جامعه تشکیل شد مدیر چه کسی باید باشد و چگونه باید رفتار کند و چگونه میتوان مدیر انتخاب کرد. برای مثال فرض میگیریم که ده نفر قرار است اجتماعی را تشکیل دهند. این ده نفر برای بعد از تشکیل اجتماع خود نیاز به مدیریت برای تقسیم کار و امنیت و نظم و ..و دارند. این جماعت دهنفره چگونه بایستی مدیر خود را انتخاب کنند و آیا در این انتخاب میان ده نفر هم امکان تشکیل حکومت و دولت وجود دارد؟ پاسخ این سؤال مثبت است. بله! در اجتماع دهنفره هم وقتی نیاز به مدیر است هم امکان دارد حکومت تشکیل شود و هم دولت.
با توضیحات زیر همراه شوید؛
در ابتدا بایستی این جماعت دهنفره، سه برگه طراحی کنند با این عناوین:
1. برگه (مانیفست) اول که شامل ارزشها است
2. برگه (مانیفست) دوم که دربردارنده منافع هر فرد است
3. برگه (مانیفست) سوم که در آن فرد عقاید سیاسی خویش را مینویسد
این سه مانیفست توسط افرادی که قرار است با همدیگر تشکیل اجتماع دهند تکمیل میشود و سپس خودشان به همدیگر نمره میدهند(با توجه به ارزشها و منافع و عقاید سیاسی خود).
حال بایستی برای درک بهتر و همنظر شدن سه مفهوم ارزش و منافع و عقاید سیاسی را تعریف کنیم.
ارزش چیست؟
ارزش در هر دستگاه علمی میتواند تعریفی داشته باشد اما چون بحث ما مربوط به جامعهشناسی سیاسی است و تشکیل جامعه و مدیریت آن برای ما مهم است پس دست به تعریفی مبتنی بر جامعهشناسی سیاسی برای بحث خود میزنیم.
در تعریف ارزش ابتدا به بحث لغوی این واژه میپردازیم که ارزش در لغت به معنای برازندگی، شایستگی، زیبندگی، اهمیت و استحقاق است.
ارزش در اصطلاح جامعهشناسی عقایدی است که فرد درباره آنچه مطلوب است، مناسب است، خوب یا بد است، دارد. ارزشها معمولاً از عادت و هنجار سرچشمه میگیرند. بهطورکلی ارزش به چیزهایی گفته میشود که برای فرد اهمیت بالایی از نظر آرمانی و اخلاقی دارد.فرد با ارزشهای خود خوب و بد چیزی را قضاوت میکند.
منافع چیست؟
منافع جمع منفعت است و منفعت در لغت به معنای سود و فایده و نفع حاصل از چیزی است ولی در علوم اجتماعی و سیاسی و اقتصادی منفعت را عامل کنشگری انسان در هر موقعیت میدانند. بنا بر تعریف «بوردیو» منفعت چیزی است که باعث میشود فرد در یک موقعیت وارد بازی و کنش شود یا خیر.
این منافع میتواند مبتنی بر ارزشها، جامعه، فرهنگ، اقتصاد و سیاست و هر چیزی باشد و عاملی باشد که فرد با توجه به آن اقدامی را شروع کند و یا متوقف کند و یا شروع نکند و در کل دوره زندگی میتواند ثابت یا متغیر باشد.
عقاید سیاسی چیست؟
وقتی انسان در مقام پاسخ به سؤالاتی قرار میگیرد که مبنایی فلسفی اجتماعی و سیاسی دارند با پاسخ دادن به این سؤالات و قبول جواب این سؤالات عقاید سیاسی خود را بیان میکند.
این سؤالات میتواند از اینجا شروع شود که برای مثال فرد پاسخ دهد که آیا بشر ذاتاً خطاکار است؟بشر آزاد است یا برده؟انسان چه چیزهایی برای بقای خود نیاز دارد؟تجمع بهتر است یا پراکندگی؟عدالت چیست؟مدل مطلوب مدیریتی جامعه چه باید باشد؟نظم چیست؟لزوم تشکیل جامعه چیست؟کسب درآمد به چه شکل مطلوب است؟توزیع مطلوب ثروت چیست؟تقسیم کار در جامعه به چه شکل باید رخ دهد؟جایگاه دین در مدیریت جامعه چگونه باید باشد؟امنیت چیست؟آزادی چیست؟ و ...
پاسخ به این سؤالات عقاید سیاسی فرد هستند.
بعد از پخش این برگهها و تکمیلشان و انجام عمل نمره دادن ، میانگین نمراتی که افراد به سه مانیفست هم دادهاند برای هر نفر محاسبه میشود.
شاید برایتان این دو سؤال پیش بیاید:
1. اگر تلورانس بالا باشد چه معنی میدهد؟
2. اگر تلورانس پائین باشد چه معنی میدهد؟
در ادامه به پاسخ میرسیم. همراه باشید.
اگر افراد نمره برابری با همدیگر داشته باشند و اختلاف نمرهای نباشد، مشکلی موجود این است که احتمالاً افراد در حال ارائه هویت جعلی هستند و یا خلاف چیزی را که میخواهند و قبول دارند اعلام کردهاند و اگر هم این اتفاق رخ دهد به مقصد درستی هدایتمان نمیکند. در این حالت نمیتوان به کسی به چشم مدیر نگاه کرد.
در این حالت همه افراد لایق مدیریت بر هم هستند که در این حالت به«هرجومرج»نزدیک میشویم و تشکیل اجتماع و تقسیم کار اتفاق نمیافتد.
اما تصور اینکه همه افراد نمره همسان با یکدیگر کسب کنند محال است. هم به دلایل سلبی که متأثر از تواناییها و علائق و سلائق و ناخودآگاه افراد است. هم به دلایل ایجابی همچون لزوم تشکیل اجتماع برای بقا و تقسیم کار. پس دو حالت را میتوان تصور کرد.
حالت اول وقتی است که یک نفر اختلاف قابلتوجهی با بقیه دارد و این اختلاف حاصل نمره دادن سایر افراد با او است.
در این حالت وی سعی کرده است کمترین رویارویی را با منافع، ارزشها و عقاید سیاسی سایر افراد داشته باشد و بر طبق این نیت ارزشها و منافع و عقاید سیاسی خود را در معرض نمره دهی سایرین قرار داده است. پس این فرد با ایجاد حالت رضایت جمعی سعی در نشان دادن تواناییهای خود ولو بهدروغ است.
وقتی وی این اختلاف را ایجاد میکند، قطعاً دو حالت رخ میدهد؛ یا نفری با مقداری اختلاف در رده دوم امتیازدهی قرار میگیرد و یا همه افراد نسبت به نفر اول اختلاف آشکاری دارند.
اگر متصور شویم که نفر رده دوم با اختلاف کمی نسبت به بقیه بعد از نفر اول قرار گرفته است(مثلاً نفر اول از بیست، شانزده شود و نفر دوم از بیست، ده میشود و باقی نیز زیر ده میشوند) اینجا فرد اول با ادعای رضایت همه از او مدیر میشود و خود را مرضیالطرفین اعلام میکند و تأمینکننده اصلی بهنوعی که خود را بهصورت پوپولیستی تبلور عینی خاص نفرات پایینتر معرفی میکند به این معنی که به آنها میگوید و میفهماند که من آئینه تمام نمای خواستههای همه هستم و نماینده اصلی هم من هستم. وی در این حالت با غرور و تبختر مدیریت جمعی را به عهده میگیرد و برای اجرا و تقسیم کار چون خود را در مقام الاهی برای جمع معرفی میکند( الاهیت حاصل از امتیاز بقیه) این ریسک را نمیکند که در امور اجرائی وارد شود تا مبادا نمایندگی عینی مردمی خود را از دست دهد.
در این حالت فرد اول برای پیشبرد جمع و اجرای خواستهها، که ادعای جامع بودن خواستههای همه را در خود و دیدگاه خود دارد، با توجه به اینکه ریسک اجرا و چالش را نمیپذیرد پس دست به تفویض اختیارات اجرائی میزند تا مسئولیت کمتری متوجه وی شود. نفر دوم را تنفیذ میکند و او را محدود ولی مجبور و مسئول اعلام میکند. نفر دوم هم تقریباً همین دید را دارد و از طرفی مقامی الاهی را در بالای سر خود میبیند(که اتفاقاً نمرههای فرد اول را خود او هم داده است و او هم در الاهی کردن مقام نفر اول نقش دارد)پس با اجبار و رضایت و یا طمع و یا از سر صداقت مقام اجرائی خود را هرچند محدود میپذیرید ولی از طرفی رضایت دو طیف را باید جلب کند، هم کسی را که حرفهایش و دستوراتش و دیدگاه و جایگاهش مقام الاهی دارد و هم افرادی را که قرار است جامعه را تشکیل دهند.
اینجاست که سیستم حکومتی شکل میگیرد و مقام ریاست جمهوری هم تنفیذ میشود. یک نفر رهبر میشود و مقام الاهی میگیرد و یک نفر را هم در مقام اجرا تنفیذ میکند.
در حالت بعدی همه افراد با نفر اول اختلاف نمره فاحش دارند( مثلاً همه زیر شش هستند و یک نفر شانزده کسب میکند)در اینجا تمام وظایف اجرائی را نیز نفر اول به کل گروه زیردستش محول میکند و آنها را در حالت« من همه خواستههای شما را میدانم و خودتان هم من را نمره دهی کردهاید»قرار میدهد و بهتنهایی با مقامی الاهی تر حکمرانی میکند.اینجا سیستم حکومت مستبد دیکتاتور کلاسیک شکل میگیرد و یا حکومت دیسپوته و مونارچ!
دیکتاتور کلاسیک هم دچار مسئولیت و بیم اجرا نمیشود چون میتواند همه را قانع کند که بر اساس نمره دهی، من بر همه برترم پس اگر کسی اشتباهی را متوجه من و فرمانها و کارهای من بداند یا علیه مردم است و یا وقیحانهتر میگوید که انتخاب خودتان(نمره داده شده)هستم پس من بهتر میفهمم. یا انگ دشمن میزند و یا مجبور میکند تا در برابر مقام الاهی ساکت شوند.
البته که این راههای تربیت و مقابله و انگها و برچسبها در حکومت رهبری و ریاست جمهوری هم میتواند رخ دهد.
از طرفی در هر دو حالت تجدید نمره دهی و دوباره برگه پخش کردن توسط نفر اول و یا دوم و بعدتر با گذشت تربیت و عادت افراد به آنها ، بعضاً توسط خود افراد جامعه، منتفی میشود چون آنها همیشه الاهی و مرضیالطرفین بودن خود را اعلام میکنند مگر مردم دیگر مردم نباشند.
از طرفی آنها میتوانند قوانینی وضع کنند که فرمانشان تیزتر و اجرائی تر و الاهی تر فرض میشود تا دهان همه بیشتر بسته بماند.
این دو حالت از دیکتاتوری است. هر دو مدل مبتنی بر پوپولیسم است و یکی از دیگری کثیفتر و غیرانسانیتر و از طرفی به تمایلات انسانی، اگر بشر را ذاتاً خطاکار فرض کنیم، نزدیکتر است.
در هر دو حالت رهبران هیچ مسئولیتی را در مواقع بحران نمیپذیرند و جایگاه قدرت خود را هم واگذار نمیکنند چون از طرفی انگاره جامع بودن و مرضیالطرفین را درشتنمایی میکنند و از طرفی مردم را در سطحی قرار نمیدهند تا ارزشها و منافع و عقاید سیاسی آنها عوض شود.
اما وضعیت دیگری هم رخ میدهد و آنهم وقتی است که اختلاف نمرات افراد بسیار پایین است و افراد با ارائه ارزشها و منافع و عقاید سیاسی خود به همدیگر نمراتی با تلورانس کم میگیرند. در این حالت محتملتر این است که یک نفر که اول میشود در جایگاه دوم کسی قرار بگیرد که اختلاف کمی با وی دارد و بقیه هم به نسبت نفر دوم با اول یا اختلاف بیشتری دارند و یا اختلاف کمتر.
برای مثال اگر نفر اول نمره شانزده کسب کند و نفر دوم نمره چهارده و نفر سوم نمره دوازده و باقی افراد نمره ده و یا زیر ده کسب کنند، قطعاً فردی که نمره شانزده کسب کرده است مدیر میشود اما در پشت سر خود حداقل دو نفر را شایسته رسیدن به مقامش میبیند. در این حالت حرفهای فرد اول برای افرادی که نمره زیر ده دارند حکم بالاتری دارد به همان نسبت برای افرادی که نمره بالای ده کسب کردهاند مقام حکمی و الاهی کمتری دارد و آنها میتوانند گزینه در دسترسی برای جایگزینی با نفر اول باشند. همچنین نمیتوان جامعه را به همه افرادی که نمره بالای ده کسب کردهاند سپرد پس در اینجا جامعه بعد از تشکیل به مدیریت واحد نمیرسد بلکه مجبور است مدیریتی را اتخاذ کند که در آن افرادی که نمره بالای ده کسب کردهاند با توجه به اینکه توان انتقاد و کارشکنی دارند و هم با توجه به عقل و محبوبیت(نمره)شان شرکت کنند.
سایه افرادی که نمرهشان بالای ده است همواره بر سر مدیریت نفر اول میماند و این سایه همواره حالاتی را که میتواند حکومت شکل بگیرد نابود میکند. این حالت که بهصورت تصمیم شورایی یا تصمیم مشروط در امر اجرا است دو حالت مدیریتی را ایجاد میکند.
یا نفری که نمره شانزده کسب کرده مسئول اجرائی میشود بهعنوان رئیسجمهور و با رأی و مشورت سایر نفراتی که نمره بالای ده گرفتهاند اقدام به تصمیمگیری و اجرا میکند. و یا در حالت دیگر چیزی شبیه به سیستم پارلمانی که در دنیا مصطلح است شکل میگیرد. یک نفر با ارائه برنامه خود، رأی بیشتری میگیرد و مسئول میشود ولی همواره به دنبال خود رقبایی را میبیند که منتقدان او میتوانند باشند و بهراحتی میتوانند درخواست پخش کردن دوباره مانیفستها را برای نمره دهی مجدد ارائه کنند.
در حالتهای فوق دولت تشکیل میشود.
حالت دوم یعنی سیستم پارلمنتری یا پارلمانی مشارکت مردمی و نظارت مردمی را بر تصمیمات و اجرائیات نفر اول حتی از حالت اول(ریاست جمهوری و مجلس)بیشتر تأمین میکند.
سیستم پارلمنتری در دنیا مبتنی بر این است که احزاب برنامههای خود را(منافع، ارزشها و عقاید سیاسی)اعلام میکنند و مردم به آنها رأی میدهند و هر حزبی کرسیهای بیشتری را در پارلمان با رأی(نمره)مردم کسب کند آن حزب مأمور به تشکیل کابینه و دولت میشود. در این حالت حزب اقلیت نقش همان افرادی را دارد که بالای ده گرفتهاند ولی نمره لازم برای مدیریت را کسب نکردهاند. آنها میتوانند با یکدیگر تشکیل ائتلاف داده و دولت در سایه را تشکیل دهند و سایه نظارت و انتقاد خود را بر سر دولت بی افکنند تا دولت و حزب غالب توانایی تبدیل دولت به حکومت را نداشته باشد.
وضعیت مدیریت در سیستم پارلمنتری شاید متزلزلتر از سیستم حکومتی باشد( به دلیل اینکه دولتها در دموکراسی حاصل از پارلمان و برخورد با احزاب دیگر همواره در حالت تزلزل و بیم هستند)اما همین تزلزل این توانایی را دارد تا دولت را مجبور کند تا به راهحلهایی جامعتر و بهتر برای حفظ رضایت همه اتخاذ کند چون همواره سایه نفرات پشت سر و یا احزاب رقیب را بر خود حس میکند و آنها قدرت این را دارند که به انتخابات مجدد رأی دهند و در اینجا هرکس میتواند مردم را بیشتر به سمت سطح برنامههای خود مایل کند تا در هر نمره دهی و انتخاب به سمت آنها بروند.