غرقِ کشیدنِ مرغی شدم که رو شاخه ی گل محمدی نشسته، دارم رنگ های روی پَرش رو میذارم. مامان غذا رو کشیده و داره صدام می کنه...
هرچی بیشتر پیش میرم انگار مرغ بیشتر جون می گیره، میخواد بیاد و روی دستم بشینه.
مامان بلندتر صدام می کنه. اگر اینبارم دیگه نرَم میاد بالای سرم وایمیسته.
پس به مرغم میگم : منتظرم بمون تا بیام. تو ذهنم برای اونم دونه میریزم.
میرم سر میز. هنوز تو فکرِ مرغم. مامان غذا رو کشیده. همیشه خودش آخرین نفر میاد سرِ میز، منتظرم تا بیاد.
نگاهم گیر می کنه به دیس و بشقاب های مس که مامان چیده روی میز. چقدر خوشگلن! چرا هیچوقت بهشون توجه نکرده بودم؟ یعنی اینهمه زیبایی رو ندیده بودم؟ عجیبه! دیدم، قطعاً دیدم ولی هیچوقت انقدر زیبا نبودن به نظرم.
میدونی مامان عاشق ظروف مس و نقره بوده و هست. هرچی فکر می کنم یادم نمیاد قبل از این ظروف مسی، ظرف هامون چه شکلی بودن. قطعاً هم چیز دیگری یادم نخواهد اومد چون همیشه همینطوری بودن. مامان میگه مادر جون هم همینطور بودن.
راست میگه، من خوب یادمه که کابینت های مادر جون پر از ظرف های مس و نقره بود که بعد از فوتشون هر تیکه رفت خونه ی یکی از بچه ها. انگاره ها و سینی نقره شون هم اومد پیشِ ما.
بگذریم، باز فکرم رفت عقب تر. قبل ترها، اون خیلی قدیم ها، آدم ها توی چی غذا سرو میکردن؟ اگه اصلاً ظروف نبودن، چطوری غذا می خوردیم؟اصلاً چرا این فکر اومده بود توی ذهنم؟ انقدر این سوال برای خودم عجیب بود که به خودم گفتم غذا که تموم شد میرم دنبالش. آخه میدونی مامان به اینکه گوشی رو بیاریم سرِ میز حساسیت داره و ناراحت میشه. تیکه کلامش اینه: "لعنت به دنیای مجازی که آدمای حقیقی رو از هم دور می کنه" بگذریم، باز فکرم رفت عقب تر. قبل ترها، اون خیلی قدیم ها، آدم ها توی چی غذا سرو میکردن؟ اگه اصلاً ظروف نبودن، چطوری غذا می خوردیم؟اصلاً چرا این فکر اومده بود توی ذهنم؟ انقدر این سوال برای خودم عجیب بود که به خودم گفتم غذا که تموم شد میرم دنبالش. آخه میدونی مامان به اینکه گوشی رو بیاریم سرِ میز حساسیت داره و ناراحت میشه. تیکه کلامش اینه: "لعنت به دنیای مجازی که آدمای حقیقی رو از هم دور می کنه"
انقدر این سوال رو توی ذهنم تکرار کردم که یادم نره، اصلاً نفهمیدم غذا رو چطور خوردم. بلند شدم که بیام سراغ گوشی که مامان گفت: " نوش جان! خوشمزه بود؟"
یادم رفته بود تشکر کنم، با عجله گفتم : " تو که یه دونه ای! خودتم میدونی...عالی شده بود، مرسی"
دویدم سمتِ اتاق و تو دلم به مرغم گفتم، باید صبر کنی
گوشی رو برداشتم و سرچ کردم "تاریخچه ی ظروف مس"
یکی، دوتا، سه تا، هرچی مقاله راجع به ظروف مسی بود رو خوندم.
قبل از ظروف مسی، ظروف سفالی، چدنی، حلبی و آلمینیومی بعنوان ظرف مورد استفاده بوده. بعد از کشفِ مس، ظروف مسی و برنجی بسیار پرطرفدار شدند. و جالب اینکه ایرانیان جزو اولین تمدن هایی بودند که مس رو در زندگیشون وارد کردند و در ابعاد مختلف زندگی ازش استفاده کردند و مسگری در ایران در شهرهای کرمان، یزد، شیراز، اصفهان، زنجان و کاشان رواج داشته.
حالا سوال دیگه ای که پیش اومده بود برام این بود که چرا انقدر مس به سرعت پرطرفدار و پر کاربرد شد؟ هرچی بیشتر مقاله میخوندم، سوال هام بیشتر می شد. دلم پیشِ مرغم مونده بود. ولی باید جوابِ سوالم رو پیدا میکردم
چرا مس انقدر سریع پرطرفدار و پرکاربرد شد؟
*نشکن بودن آن و به صرفه بودنِ اقتصادی
*قیمتِ مناسبِ مس نسبت به فلزات دیگر
*قابلیتِ چکش خواری زیادِ مس
*انتقالِ سریعِ حرارت و بالطبع صرفه جویی در مصرف سوخت
*پخش یکنواختِ حرارت که قابلیتِ بسیار مهمی در زمینه ی آشپزی است
* آزاد شدن یون های مس در غذا در هنگامِ پخت و پز در ظروف مسی، علاوه بر ایجادِ انرژی و کمک به احساسِ شادی به رفعِ کم خونی و کم خوابی کمکِ شایانی خواهد کرد.
*قابلیت بازیافت و ذوب و استفاده ی مجدد از آن و بالطبع آسیب کمتر به طبیعت و محیط زیست
عااوه بر تمامِ این ویژگی ها، ظروفِ مسی امروزه در زیباتر شدنِ دکوراسیون منازل نقشِ مهمی دارند.
جواب سوالم رو پیدا کرده بودم، دیگه باید می رفتم سراغِ مرغم، خیلی منتظر نگهش داشتم.