همه چی از بهار شروع شد.دل بستم و شکست خوردم.شاید این داستان تکراری باشه اما برای من نقطه عطف بود.انگار این روزا شکستن قلب مد شده!ولی می دونی؟من بی نهایت خوشحالم چون بعدش خودمو پیدا کردم و بیشتر خودمو دیدم.
الان دیگه دنبال چیزای دیگه ایم. اگه یبار دیگه ببینمش تو روش می خندم و ازش تشکر می کنم اون بهم یاد داد که انقد کوچیک کردن خودم ضروری نیست.اون بهم فهموند که اول خودت،اصلا بزار اونی که عاشقه تو نباشی! شاید یکروز مفصل تر بگمش.
الان دیگه صبحا 5 صبح بیدارم زبانمو که خوندم حاضر میشم و توی راه بیمارستان گوشمو از صدای دایی و مهرسا(جافکری)مستفیض می کنم. تایم هایی که طولانی بیمارستانم و ذره ای تایم خلوت دارم میرم یوتیوب تا با انیا و حرفاش اندکی هم که شده به خودم بیام.
الان دیگه به فکر کسب و کارم و برام چیزای دیگه ای اهمیت داره،یکیش و اونم مهم تریش خودم! 13میلیون حقوق شاید کم باشه، ولی من مصممم که یه تغییری ایجاد کنم. نه اینکه بگم میخوام بیزنس خودمو همین حالا راه بندازم، ولی فکر میکنم فریلنسری شروع خیلی خوبی باشه. منتهی فکر کنم فریلنسری گزینه خوبی باشه هم کسب درامده و هم کسب مهارت و در کل بیس خوبیه برای شروع بیزنس خودت.