خوب من یه infp ام و از اونجایی که حدس میزنم خیلیاتون شاید ندونید infp یعنی چی، میخوام یه توضیح کوچیک بدم. البته میتونید "MBTI" رو گوگل کنید. infp یه تیپ شخصیتی از 16 تا تیپ شخصیتیه که از حدود یه قرن پیش مشخص شدن. این تیپ شخصیت خیلی خوبی ها داره ولی مثله هر تیپ دیگه ای نقطه ضعف هایی داره و باید بگم که اتفاقا ما infpها خیلی کمیابیم?. طبق گفته خیلی از روانشناسا حساس ترین تیپ شخصیتیه و یه جورایی زودرنجیم انقدر اذیتمون نکنید? !!!
خوب حالا این infp هر چی که هست خوب یا بد من گرفتارش شدم، یا شایدم اون گرفتار من شده :)))
گفتم که من خیلی حساسم و به نظرم همه چیو حس میکنم یعنی مثلا اگه توی یه جمع باشیم و یکی از افراد ناراحت باشه یا مشکلی داشته باشه اولین نفری که میفهمه منم?. البته همه احساسات دارن ولی خوب تو من شدیدتره(الان با خودتون نگین چه پسره لوسو احساساتی ای! اتفاقا به موقش خوب منطقی و بی احساس میشم??). خوب حالا من با این همه احساسات چی کار میکنم یا بهتره بگم میکردم؟؟؟ خیلی راحت، نادیده میگرفتمشون.?
تا همین چند ماه پیش من اینجوری بودم که همیشه و همیشه احساساتمو سرکوب میکردم جوری که حتی اگه یکی از دوستام یا حتی خونوادم منو ناراحت میکردن یا حتی خوشحال میکردن احساساتمو یا بروز نمیدادم یا فیکشونو تظاهر میکردم. میدونم که این به نظرتون راحت ترین و منطقی ترین کاره ولی مطمئن باشیم عواقب خیلی بدتری نسبت به بروز دادن احساسات و حتی فوش شنیدن و به هم خوردن رابطتون با بقیه آدما داره!!!
طبق تحقیقاتی که 2 تا روان شناس به نام های David Barlow و Steven Hayes کردن، بروز ندادن احساسات و سرکوبشون عامل اصلی بسیاری از بیماری های روانه. متاسفانه خیلیامون هم همین کارو میکنیم چون که دوست نداریم احساسات بد رو حس کنیم و با نادیده گرفتن و قبول نکردنشون سعی میکنیم یه جورایی فراموششون کنیم. به نظرم مثله این میمونه که کسی استرس داره و برای فرار ازش الکل میخوره. آره کار میکنه و حالشم خوب میشه ولی فردا باید دوباره بخوره و بخوره و بخوره...، آخرشم تنها مشکلی که حل نشده استرسشه☹️. یه جورایی با اینکارمون بی حسی کوتاه مدت رو به قیمت درد بلند مدت میخریم.
سرکوب احساسات در بهترین حالتش باعث میشه به قول معروف پر بشیم و یهویی به طرز فجیعی احساسمون رو بروز بدیم. مثلا سر یه قضیه خیلی کوچیک که عصبانی میشیم عملیات ترو ریستی انجام بدیم?
یه مثال جالب اینه که داره برف میاد ولی چون ما سرما رو دوست نداریم به خودمون بگیم نه برف نمیاد و بدون لباس گرم بریم بیرون!
احساسات اطلاعاتن! پس باید پالایش بشن باید ارزیابی بشن و بعد طبق احساسات، منطق و ارزش هامون تصمیم بگیریم که توی موقعیت های مختلف باید چی کار کنیم. پس اول از همه باید احساساتمونو قبول کنیم، همونجوری که هستن نه کمتر ن بیشتر (قبول کردن اینکه داره برف میباره!). خوبیش اینه که از این طریق میتونیم خودمون رو بهتر بشناسیم. میتونیم از خودمون یاد بگیریم و بدونیم احساسات بد اونقدر ها هم بد نیستن. البته درسته بعضیاشون خوب نیستن ولی مارو نمیکشن که ?
مشکل رو فهمیدیم. حالا چی کار کنیم؟
اول از خودتون بپرسین "من الان چه احساساتی دارم؟"
بعد دوباره از خودتون بپرسین "به نظرت دلیلش چیه؟" و هر چی به ذهنتون میرسه بنویسین! (این نوشتن رو امتحان کردم عالیه مخصوصا با کاغذ و قلم) مثلا جوابش میتونه این باشه: "یه چیز هیجان انگیز میخواستم تعریف کنم ولی مخاطبم اصلا براش جالب نبود و نادیده گرفتم حالا من هم عصبانیم هم خودمو دارم سرزنش میکنم که اصلا سجاد چرا میخواستی برای اون تعریف کنی!!!!?"
بعد بپرسین "چرا الان داره برام اتفاق میوفته؟" یعنی چرا نادیده گرفته شدن من توسط یه نفر دیگه که سرش تو کار خودشه و چیزی که من دوست داشتمو دوست نداشته باعث شده من انقدر عصبانی بشم؟.... حالا اینو جواب بدین ببینم!!!!!!? دیدین چه خوبه این روش؟?
بعدشم مرحله سختش شروع میشه که باید به طور مناسب و کنترل شده احساساتتون رو بروز بدین.
1- میتونید با دوستاتون در موردش حرف بزنید
2- میتونید با کسی که احساس میکنید ناراحتتون کرده یه مکالمه داشته باشین و بش بگین که کارش باعث شده ناراحت بشین یا عصبانی بشین.
3- میتونید مثله یه داستان بنویسینش که اینم راه حل خیلی خوبیه
4- ..... بقیه راه هارو شما بگین دیگه من خسته شدم باو??
فقط خیلی مراقب باشین و نذارید احساساتتون روی هم انبار بشن و تبدیل به تنفر و یا برعکس افسردگی بشن که اون موقع کار از کار گذشته و باید پیش مشاور و متخصص بری :/
امیدوارم مقالم خوب در اومده باشه و مرسی که از وقتتون که برای سلامت خودتون سرمایه گذاری میکنید.