هفت سال توی دانشگاه سر میکردم. مدرک لیسانس رو 4 ساله گرفتم و واسه گرفتن مدرک ارشد یک سال اضافه دانشگاه موندم. ولی آخر سر انصراف دادم و سراغ یادگیری بحث تبلیغات و مارکتینگ رفتم اونم از رشته مهندسی مکانیک گرایش کنترل!
همه متحیر بودند که چرا بعد از 7 سال تحصیل آکادمیک من کل قضیه رو گذاشتم کنار و چطور این تصمیم با عقل جور در میاد! کار عاقلانهام این بود که صبر کردم آبها از آسیاب بگذره و با خیال راحت بقیه رو از تصمیمم مطلع کنند (باز خیلی از بچهها اصرار داشتند که سعیم رو بکنم که شاید بشه برگردم دانشگاه و مدرکم رو بگیرم... خخخ)
اما من کاملا میدونستم که داشتم چکار میکردم. برای اینکه توضیح بدم چرا به اینجا رسیدم باید یکم به عقبتر برگردم:
یک پسری رو در نظر بگیرید که وسواس و بیش فعالی، اونو درون یک حلقه آتش محاصره کرده بود و بهترین تصمیمهای زندگیش تقلید از بهترین آدمهایی بود که اطرافش بودند.
امنترین و بی دردسر ترین مسیری که میتونستم انتخاب کنم مسیری بود که اکثریت اطرافیان بهم پیشنهاد میکردند. همین شد که به خاطر علاقه شدیدم به فیزیک توی دبیرستان، مکانیک رو به عنوان رشته دانشگاهی انتخاب کردم و بعد همونطور بلاتکلیف وارد شهر مقدس تهران شدم برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد.
ولی خب شهر بزرگ، ذهن آدم رو بزرگتر میکنه. (به عنوان مثال مقایسه کنید سطح توقع و نیازهای یک بچه شهرستانی رو با یک بچه تهرانی)
از وقتی که تهران اومدم برام واضح شد که خیل کثیری از اطرافیانم نمیدونند دارند چکار میکنند و به نوعی از رفتار اکثریت و عوام طبعیت میکنند؛ مخصوصا توی تحصیل و زندگی. واضح شدن این بلاهت مسری همانا و دست بکار شدن برای پیدا کردن مفهوم و مقصد زندگی خودم همانا.
دوران تحصیل برای مقطع ارشد بیشترین و راحتترین امکانات رو برام فراهم کرده بود، پس حق بدید که نخواستم زودتر انصراف بدم و دوران تحصیل رو به سه سال رسوندم.
ولی حالا روی صحبتم با توست. تویی که هربار ازت پرسیدن از رشته ات راضی هستی، سر کج کردی و گفتی چرا نباشم! تویی که وقتی ازت پرسیدند دوست داری در آینده چکاره بشی گفتی پولدار و مرفه. تویی که وقتی داری برای امتحانات میخونی آرزو میکنی دیگه روت توی روی این کتابها و اساتید نیفته. آیا تو هم به انتخاب خودت اینجایی؟
خیلی شنیدم که تحصیل وسیله خوبیه برای اپلای کردن و زدن بیرون ازین وضع داغون. ولی آیا حاضری باقی عمرت رو مشغول کاری باشی که بهش علاقه نداری، عاشقش نیستی؟ گیرم توی بهترین وضع رفاهی باشی، آیا حاضری انرژیت رو برای پول صرف کنی یا برای رشد و تعالی و کمال استعدادهات؟
ختم کلام: به علایقت برس، چون انگیزه ذاتی که بهترین توشه ی مسیر رشد و تعالیه فقط در علایق و استعدادهات نهفته است.