روزگاری تخممرغ رنگی که عیدی میگرفتم، عشق میکردم. بعدها سکه و بعدتر پول کاغذی. کمی جلوتر که آمدم پول کاغذی و سپس سالها جورابِ سفید و در ادامه هیچ! بزرگ شده بودم و دیگر هدیه به مردِ مجردِ بزرگ، زشت بود ? هرچند جوراب سفید هدیهی بسیاری از خانوادههای فامیل ما هست و من هم از آن لذت میبرم.
اکنون معنای هدیه دادن و عیدی گرفتن برای من تغییر بسیار بزرگی کرده است. شکل و محتوای آن را با مفهوم «توجه» و «زمان» میتوانم بسنجم که معیار بسیار خوبی برای سنجش روابط اجتماعی ماست.
در هرم روابط اجتماعی خودمان:
?برای کسانی که خیلی دوستشان داریم، حضوری وقت میگذاریم (سر سفره هفت سین یا مهمانی)
?و بعد میرویم در مرحله پایینتر سراغ تماس تلفنی برای چند نفرِ دیگر که به اندازه بالایی نیستند؛
?و کمی پایینتر، یک نوشته کوتاه (اما اختصاصی) برای یک عده مینویسیم
?و در پایان، برای “همهی دیگران” یک پیام عمومی را کپی کرده و میفرستیم.
و به همین شکل دیگران نیز با ما چنین رفتار میکنند.
عدهای به دیدار ما میآیند، عدهای تماس و چند نفری هم یک پیام خصوصی ارسال کرده و جماعتی هم پیامی عمومی و کپی شده برایمان میفرستند.
زمان اینچنین ارزشمند است. نمیشود و نمیتوانیم برای همه “وقتی یکسان” خرج کنیم. اگر هم میتوانیم، احتمالاً متوجه هزینه و فایدهی زندگی خود نیستیم و مرامِ مشخصی برای زیستن نداریم.
این واقعیت تلخ، سنگبنای روابطِ خوبِ ما و شرط لازم برای ساختن زندگی دلخواه است.
اگر توانستیم این اشخاص را تعیین کنیم، یعنی مدیریت زمان را درک کردهایم و آیندهی بهتری برای خود خواهیم ساخت.
لینکِ کوتاه و اصلی این نوشته این است:
که نوشتههای دیگر مرتبطی را هم در آن آوردهام.