یادمه که مجتبی شکوری توی قسمت هراس از احساس رادیوراه میگفت: جامعهای که غم بزرگش رو حس نکنه، نمیتونه این غم بزرگ رو به کار بزرگی تبدیل کنه. احتمالا اکثرا موافق باشن که ایرانی از غمهای بزرگی رنج میبره. از شکوه از دست رفتهی تاریخیاش تا سررسیدن پیری جسمانیش. به عبارتی دیگه ما ایرانیها خیلی وقته که توی ضرریم. ولی چرا نمیتونیم جلوی ضرر رو بگیریم و از جایی بازده مثبت پیدا کنیم؟
کسانی که توی بورس معامله کردن، در مواقع ضرر این رو به تجربه درک کردن که چطور احساساتشون اجازه نمیده ضرر رو بپذیرن، طوری که از اصطلاح ازدواج با سهام استفاده میکنند!
این انگار وضعیت ما شده.
ماندن در وضعیت نابهسامان به امید اینکه شرایط به نفع من رقم خواهد خورد و من از ضرر خارج خواهم شد.
نشستن به امید، نپذیرفتن واقعیتشکست و دادن هزینهی اون.
برای ما انگار که رنج روانی حاصل از پذیرش شکست به مراتب بیشتر از مقدار انتظاری رنج واقعی حاصل از شکسته. به خاطر همین ناخودآگاه تمایل به موندن توی این وضعیت داریم و هرچندوقتی یک بار با غر زدن و اعتراضات تسکینش میدیم.
این نگاه اگر درست باشه، شاید نپذیرفتن واقعیت و گرفتن نسبت درست با اون، از بزرگترین مشکلات ایران و ایرانی باشه.
به واقعیت به طور کلی به عنوان چیزی در مقابل امید و آرزوها و انتظاراتمون اشاره دارم.
مشخصا و بیشتر به اون بخشهایی که هیچ موافقتی با مواضع و خواستهها و آرزوهای ما ندارن. بلکه علیه اونها هستن و به غمهای ما بدل میشن.
اون راههای طولانیای که به اشتباه رفتیم و مواضعی که در فواصل طولانی نسبت با واقعیت گرفتیم. و به هزینههای سنگینی که سر این قمارها بر واقعیت دادیم.
خروشچف که زمانی رهبر شوروی بود، زمانی میگه که اقتصاد علمی است که هیچ ارزش خاصی برای آرزوها و امیال شما قائل نیست.
و شاید بی دلیل نباشه که ما هم ارزش خاصی برای اقتصاد قائل نیستیم و بر خلاف تمام انتقادات به دستوری بودن اقتصاد، همه خواهان ثبات قیمتها هستن! چیزی که اساس مخالفت با واقعیت اقتصاده.
پذیرش واقعیت باورهای موهومی ما رو که هویت و مطلوبیت کاذب زیادی بهمون داده رو از بین میبره و ما رو با کولهباری از مسئولیت و البته امکانی برای بهبود اوضاع مواجه میکنه.
این پذیرش رنج زیادی داره ولی تا به اون تن ندیم، از این ضرر بزرگ خارج نمیشیم و نمیتونیم کار بزرگی برای خودمون بکنیم.
از این نظر کاری که از دست ما بر میاد شروع به همراهی با واقعیت از هر جایی که نسبت بهش بودیم و گردن گرفتن بخشی از مسئولیت اون نسبت به ایرانه.
همینطور بازتاب این واقعیت به دیگران و متوجه کردن اونها، به ویژه حکومت.