یادداشت دههی پیش:
در همان سرآغاز «گفتار در روش» دورانساز دکارت، محمدعلی فروغی، آخرین (سومین/1310 ش.) مترجم رساله بفارسی، آمیزهی فرانسوی bon sens را که در لاتین bona mens است و پارهی «منش/پندار نیک» از سگانهی منسوب بزرتشت (پندار/منش نیک، گفتار/گوش نیک و کردار/کنش نیک) را اگر چه در معنایی دیگرست (گویا سنکا نیز از آمیزهی لاتین نَدَر آن معنا که دکارت بکار برده، بهره میبرد!)، بیاد میآورد؛ زیرا mens و منش، هر دو، از ریشهی پیشاهندواروپایی *men- هستند، «عقل» ترجمه کرده و پیش از او، ملا لالهزار همدانی و امیل برنه، «معاش [خرد]» را در آغاز، میان و انجام رسالهی «حکمت ناصریه» (کتاب دیاکرت) که نخستین (1241 ش.) ترجمهی گفتار دکارت بخواست کنت دو گوبینوست، معادلش گذاردند که گویا «خِرَد» درون قلاب/کروشه افزودهی مصحح است؛ ولی اگر قرارست بیاید، بهترست پیش از معاش باشد و مقصود مترجمان از معاش، گویا همان آمیزهی نامور «عقل معاش» است که کوته شده و باید پرسید: چرا عقل/خرد را حذف کردند و تنها معاش را آوردند!؟ شاید بدین خاطرست که معاش در اینجا بطور «التزامی»، بعقل «دلالت» دارد؛ زیرا فراوان این دو با هم در آن آمیزه بکار رفتهاند (قرن و انس!) و از معاش در چنین متنی (سیاق!)، عقل بذهن متبادر میشود (این دو مترجم، در سطر سوم، عقل را بمعاش عطف کردهاند: «... معاش و عقل ضروری امورات دینی و دنیوی را دارند»!)! در همان بند نخست فصل اول، دکارت دو بار این آمیزه را بکار برده که دومینبار raison (در انگلیسی reason) را با «یا/ou» بدان عطف کرده و فروغی آن آمیزه را با «خرد» و raison را با عقل برابر نهاده است: «یعنی خرد یا عقل»! باید بیدرنگ پرسید: نزد دکارت bon sens چه نسبتی با raison دارد و آیا این دو یکیاند (دقت شود که در عنوان کامل، واژهی raison آمده است!)!؟ با توجه بحرف ربط «یا/ou» میان این دو و نیز برخورد مترجمان، گویا نزد دکارت در گفتار، این دو یکیست (دکارت raison و برخی مشتقاتش را بیش از 70 بار در گفتار بکار برده!) و اینکه چرا دکارت در این سرآغاز از bon sens بهره میبرد، گویا بخاطر بیان مدعای «یکسانی» عقل در مردم است: «... آن را دلیل دانست بر اینکه قوهی درست حکم کردن و تمیز خطا از صواب، یعنی خرد یا عقل، طبعا در همه یکسان است و ...»؛ زیرا آن آمیزه «اشتراک» را بهمراه دارد و همسانی را نشانگرست؛ از اینرو، آن را برابر ترکیب common sense میدانند و میگذارند! در سومین استعمال این آمیزه در فصل دوم، فروغی دوباره از خرد (خردمند/ذوالمعاش) در گزارشش استفاده میکند؛ اما در چهارمینبار در فصل سوم، دوباره از عقل برایش بهره میبرد و از قضا، در پایان فصل ششم، آن را «ذوق سلیم»، آمیزهای که از وجوه گوناگون همانندش است (بلکه چونان «گرتهبرداری»ست؛ ولی آمیزهی ذوق سلیم پیش از ترجمهی دکارت در نظم و نثر فارسی و تازی گویا بیشتر در موضوع «ادبیات» (نظمونثر) بکار رفته (... خاصه در سخن و شعر و مانند آن/دهخدا): «الا کسی که صاحب ذوق سلیم نیست/فروغی بسطامی» و «کتاب فی صفة صاحب الذوق السلیم ومسلوب الذوق اللئیم/سیوطی» که این همسانی تأملبرانگیزست!)، معنا میکند و باید پرسید: چرا فروغی مانند مترجمان انگلیسی که همه جا good sense را معادلش گذاردند، از نخست ترکیب ذوق سلیم را برابر آمیزهی bon sens نیاورده و تنها در آخرین مورد بکارش برده است!؟ در اینباره گمانههایی میتوان زد؛ اما نباید پنداشت که حتمانه، «حکمت»ی در آن بوده و یا مترجم آگاهانه چنین کرده بلکه چندان دور نیست که گاه مترجمی در میان یا پایان کار، برابرنهادی برای لفظ یا عبارتی بذهنش برسد و آن را در میان یا پایان بکار برد؛ ولی معادلهایی را که پیشتر در متن برابرش نهاده، تغییر ندهد و بتعبیری، «یکسانسازی» نکند؛ چنانکه هستند مترجمانی که گویا چندان اعتقاد یا تقید یا اصراری بکاربرد برابرنهادی واحد در ترجمهی واژهای در متن ندارند! شاید کسی بگوید: از آنجا که گویا کاربرد آمیزهی «ذوق سلیم» (ذوق/طبع صافی: « هر که را ذوق و طبع صافی نیست//ذوقش از شعر مجد خوافی نیست/مجد خوافی») در فارسی و تازی منصرف بادبیات (شعریات!) بوده، اگر فروغی از آغاز این ترکیب را بکار میبرد، خواننده را شاید دچار ابهام یا بد/کمفهمی میکرد؛ از اینرو، تنها در پایان رساله که مقصود دکارت برای خواننده آشکار شده، آن را استعمال کرده است.