بحران مسئولیت و «تواکلزدگی» امروز ما!
از پیامدهای بد «تحریم»های ناجوانمردانهی استکبار و نیز «سوءمدیریت»های نامتخصصانه (کارنابلدی!) یا نامتعهدانه (تعارض منافع!) در کشور که بگذریم؛ چراکه همه آشکارا، میدانند و انکارناپذیر است، آنچه امروز دیده میشود، افزایش بیاندازهی «توقع/انتظار»ات مردم است که ریشه در عاملهای زیر دارد:
1. «شعار»های انقلاب 57 و «وعده»های آن که بهنگام «انتخابات»ها در کشور تا امروز، تکرار، تجدید بلکه تشدید میشود.
2. دو «قیاس» الف) خارجی و ب) داخلی که نخستین، قیاس «ناقص» وضع خود با وضع مردم کشورهای پیشرفتهی پررفاه است و این قیاس از آنرو ناقص است؛ زیرا «زحمت»ی که مردم آن کشورها برای رسیدن بدان رفاه کشیدهاند و میکشند، دیده و درنظر گرفته نمیشود و اوضاع وخیم «فرهنگ کار» (کارگریزی و بازدهی بسیار کم کار) در ایران بر کسی پوشیده نیست. دومین قیاس در ظرف «تبعیض» (اختلاف طبقاتی) و «فساد» (رانت/ویژهخواری: امتیاز/انحصار ویژهی بیوجه!) است که مردم میبینند افرادی بی«لیاقت» (با کمترین صلاحیت!) در ساختارها و فرایندهای بیمار و با کمترین کوشش و هزینه (بلکه با «هوش قهوهای»!)، قدرت سیاسی یا اقتصادی مییابند که پیامد ناگوار آن رواج انگاره و فرهنگ «کمترین کار و بیشترین سود/بهره» و کوچ مردم از کارهای «مولد» (بدلالی، دلار/طلا/سکهخری، بورسبازی و ...) بلکه «طمع» است (تراژدی اشتراک و دام اجتماعی!).
3. «تضاد تاریخی دولت-ملت» در شاکلهی ایرانیان که پیامد حکومتهای نابومی بر مردم ایران است و نیز تحقق «دولت متمرکز مفرط» رضاشاهی با انحصار همهی اختیارات/حقوق 1. فرهنگی (با تضعیف شدید حوزههای علمیه و تأسیس نهادهای گوناگون مانند دانشگاه)، 2. اقتصادی (با تأسیس بانک و رواج بانکداری و غصب املاک مردم و تصرف موقوفات) و 3. سیاسی-نظامی (با سرکوب اقوام و دیگر گروهها) در خود که با این تمرکز اختیارات، فرهنگ «همه چیز را از دولت/حکومت خواستن!» در مردم نهادینه شد و این فرهنگ هنوز هست؛ چنانکه آن دولت نیز با وجود شعارهای «خصوصیسازی» بلکه «مردمیسازی» (و حتا «منطقهگرایی») همچنان پابرجاست (و البته، مردمی که «گریز از آزادی» دارند!)!
4. ...
سخن درازست؛ اما آنچه امروز کشور ما در هر سطحی بد گرفتارش است، «تواکل» است که در اخبار ما (بویژه احادیث جهاد و امربمعروفونهیازمنکر) آمده و چونان «رباخواری» با آن برخورد شده؛ زیرا فساد بلکه «انحطاط» هر جامعهای بدان است. تواکل یعنی «فرافکنی» مسئولیتها (بدیگران)، سلب تکالیف از خود و «پاسکاری» آنها بیکدیگر؛ چنانکه هر یک بدیگری بگوید: بمن چه!؟ تو بکن! و هر کس فقط در اندیشهی سود/بهرهی خود است. جامعهی «تواکلزده» روز خوش نخواهد دید ...!