شاید یکی از کهنترین کاربردهای واژهی «فلسفه» در جهان اسلام و زبان تازی که بما رسیده، در بیت نامدار زیر از ابو نؤاس، شاعر برجستهی ایرانی (133/145 تا 196 ق.)، باشد (صولی و اصفهانی):
«فقل لمن یدعی فی العلم فلسفة
حفظت شیئا وغابت عنک أشیاء»
که برخی آن را در نکوهش «کموناقصدانی» بکار بردهاند (مرتضا مطهری) و شاعر مملوکی، بهاءالدین زهیر (581 تا 656 ق.)، از آن برگرفته است (وجاهل یدعی فی العلم فلسفة). بررسی این کاربرد در یافتن معنای فلسفه در آن عصر یاریگر است.
ابن ندیم (متوفای 380/385 ق.) در کتاب ارزندهی «الفهرست» خود دربارهی نظام معتزلی میگوید:
«إبراهیم بن سیار بن هانیء النظام ویکنی أبا إسحاق کان متکلما شاعرا أدیبا وکان یتعنف أبا نؤاس وله فیه عدة قطعات وإیاه عنی أبو نؤاس بقوله»
و بیت یادشدهی ابو نؤاس را مینگارد که نشانهی اهمیت و شهرت این بیت و آن ماجرای مثلزدنی میان این دوست (وعید و نهی از منکر نظام و هجو أبو نؤاس)؛ چنانکه قصیدهای را که این بیت جزوی از آن است، بدین خاطر «إبراهیمیة» نامیدهاند.
گاه واژهای در کتابهای تخصصی بکار میرود و گاه در یک شعر که دومی بفهم عموم از آن نزدیکتر است؛ چراکه گویا شاعر برای مردم میسراید و هرچند موضوع این بیت هجو نظام و ذم مدعای اوست و نیز گویند: خود ابو نؤاس فلسفه و کلام میدانسته؛ ولی واژهی فلسفه درش بمعنای رایج میان مردم است.
آشکارا، فلسفه از جنس/سنخ علم (فی العلم) است (برخی بجای فلسفة «معرفة» آوردهاند!) و چون سخن از ادعاست، گویا تنوین فلسفة برای «تعظیم» است؛ ولی پیشتر، شاید خود واژهی فلسفه بر 1. کمیت فراوان یا 2. کیفیت برتر یا 3. برترین (اشرف) علم دلالت داشته؛ یعنی هرچند برخی کاربرد فلسفه در این شعر را با توجه بدان که نظام متکلم بوده، نشانهی اطلاق واژهی فلسفه بر علم کلام پنداشتهاند (مهدی محقق)، مردم گویا بعلمی فلسفه میگفتهاند که یا کمیتی بسیار یا کیفیتی برین دارد یا برتر/شریفترین علوم است؛ چنانکه امروز مردم موضوعات و مطالب سخت و پیچیده را فلسفه میخوانند (گفتنیست که در دوران معاصر بموضوعهای بسیار دیریاب یا نافهمیدنی گاه «وحدت وجود» میگفتهاند! (محمدعلی فروغی)).
همچنان جای بررسیست ...!