محدودۀ امن، دنیایی است که خودمان را در آن راحت در مییابیم. در واقع این دنیا شامل افکار، اعمال و رفتارهایی است که انجام میدهیم و در انجامشان ترس خاصی نداریم. اضطراب ما را فرا نمیگیرد؛ چرا که امن است. قبلاً امتحانش را پس داده است. اتفاق بدی نخواهد افتاد. البته «اتفاق بد» هم تعاریف مختلفی دارد که برای هر فرد با فرد دیگری تفاوت میکند؛ خاص وضعیت روانی او.
در محدودۀ امن شاید آنچه اهمیت بهسزایی دارد، حتی چیزی است که انجام نمیدهیم؛ چیزی خارج از محدودۀ امن: ناشناخته.
ناشناخته هراسانگیز است؟ شاید. خوشایند است؟ مطمئن نیستم؛ شاید.
ناشناخته مانند جعبهای است که جلوی درِ خانهات پیدایش میکنی. روی جعبه هیچ نشانی نیست؛ نمیدانی درون جعبه چه چیزی در انتظارت است. آیا جعبه را باز خواهی کرد؟
حالا این که خوب است؛ گاهی اوقات اصلا جعبهای را نمیبینیم. از کنار جعبه رد میشویم. چشمان بازمان را تربیت کردهایم تا جعبه را نبیند.
اما به هر حال اگر جعبه را دیدیم، چه چیزی باعث میشود تا آن را باز کنیم یا نکنیم؟ این مهم است. جعبه به تعبیری همان دنیای خارج از محدودۀ امنمان تلقی میشود؛ همان ناشناخته.
اولین دفعهای که جعبههایی را میبینیم، احتمالاً در دوران کودکی است. با جعبهها روبهرو میشویم و چون تجربۀ خاصی نداریم، در جعبهای را باز میکنیم. بسته به این که درون جعبه چه چیزی قرار داشته باشد، ممکن است جعبۀ بعدی را با ترس و یا با اشتیاق بیشتری باز کنیم.
آنقدر در جعبهها بد میآوریم که گاهی ممکن است اصلاً دیگر جعبهای نبینیم که بخواهیم درگیر باز کردن یا نکردنش شویم.
حالا اصلا چه کاری است؛ بازشان کنیم یا نکنیم چه تفاوتی میکند؟ مگر بدون باز کردن یا حتی دیدن جعبهها نمیشود زندگی کرد؟
چرا نمیشود زندگی کرد. در محدودۀ امن نشستهایم دیگر.
پس از باز کردن چند جعبه، دیگر نمیخواهیم جعبۀ جدیدی را باز کنیم؟ بیستتا؟ پنجاهتا؟ صدتا؟ برای هر کسی متفاوت است؛ اما بیایید فرض کنیم صد جعبه با محتوای ناخوشایند را باز کردهایم. آیا جعبۀ صد و یکم را باز خواهیم کرد؟ بعید میدانم. با این حال ممکن است جعبۀ صد و یکم خوشایند باشد. چه کسی میداند؟
واقعاً چه کسی ضمانت میکند که در جعبۀ صد و یکم چیز خوشایندی قرار داشته باشد؟ تو در این موقعیت چه خواهی کرد؟ جعبه را باز میکنی یا منتظر صدور ضمانتنامهات خواهی ماند؟