سالار چایچی
سالار چایچی
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ روز پیش

دیگر یلدا را نمی‌شناسم

نشسته بودم و به دیوار نگاه می‌کردم. این دیوار همۀ پریشان‌حالی من را طی سال‌های طولانی دیده بود و صدایی ازش درنیامده بود. و بدتر سقف؛ سقفی که شب‌های زیادی من را خیره به خود می‌دید. به جای اینکه خوابیده باشم، سقف را تماشا می‌کردم ولی آن هم حرفی نزده بود. به جز زمانی که اصطبل احشام همسایۀ فلان فلان شدۀ بالایی شروع به کار می‌کرد و کره اسبانش و گوسفندها و بزغاله‌های بدریختش کل طول اتاق و خانه را یورتمه می‌رفتند و سقف ما کمی تق و توق می‌کرد، غیر از آن، سقف هم همیشه ساکت بود.

برای منی که شب‌ها از فرط فکر زیاد، نزدیک به سکتۀ مغزی و قلبی و تپش قلب انفجاری به جای خوابیدن به کما می‌روم و نمی‌دانم صبح را در تختم آغاز می‌کنم یا روی تخت غسال خانه، یک دقیقه بیشتر شب یلدا دلیل محکمی برای جشن گرفتن نیست. شاید اگر مادربزرگ‌هایم زنده بودند، این یک دقیقه کذایی ارزشش را داشت اما الان در فرتوت‌‌ترین نقطۀ خاورمیانۀ جنگ‌زده برای سر و کله زدن با پدربزرگ بی‌زنی که عقلش در نهمین دهه از زندگی‌اش پاره سنگ برداشته زیادی پیر و بی‌حوصله‌ام.

یَلِ چه دایی؟ وقتی قرار است عده‌ای آشنای ناآشنا کنار هم جمع بشوند و تا چند ساعت بی‌وقفه از این بگویند که «سالار جان، ایشالا یلدای بعدی با زنت اینجا نشستی!» امان از این آرزوی لعنتی! همین مادرقشنگ‌هایی که این آرزو را آب‌دهان‌ریزان هر بار که تو را می‌بینند می‌گویند، اگر ازشان دختر بی‌خواستگارشان را خواستگاری کنی، از شیر مورچه تا پر بال فرشته‌ای جهنمی را برایت به عنوان شرایط همسر گرفتن تخم و ترکه‌شان لیست می‌کنند. حالا من باید بشینم و آن یک دقیقه را به این فکر کنم که عزب بودن اجباری من این فامیل‌های بدتر از صد دشمن را چگونه عذاب ندهد! زن هم بگیری، یلدای بعدی با اشاره به زیر شکمت، آرزو می‌کنند:

«یلدای بعدی ایشالا با بچه‌ت اینجا نشستی!»

من برای این یک دقیقه پیر و بی‌حوصله‌م. استرس و فکر و دغدغه و آدم‌هایی که ظاهرا دایی و خاله و عمو و عمه‌اند را دیگر نمی‌شناسم. درونَم ناراحتی حکمفرماست، انار مزۀ سگ می‌دهد، فال حافظ تمامش فحش و ناسزاست، رنگ زرشکی را دوست ندارم، هوا سرد است و برف و بارانی نمی‌بارد، هوا را دود گرفته و مرخصی نمی‌دهند...

دیگر زندگی، زنده نیست.

یلدا بماند برای روزی که یاری بود، هوایی بود، وطنی بود، حالی بود، نفسی بود و زندگی زنده بود.


شب یلدایلدای دوست داشتنییلدا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید