سالار چایچی
سالار چایچی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

3 جین لباس زیر

- خب الان این سفارش ما کی می‌رسه؟ من با مدیر فروش منطقه صحبت کردم گفتش اگر سه جین بخری، هم بهت تخفیف میدیم و هم زودتر برات می‌فرستیم. پس کجاست؟ من چقدر دیگه باید صبر کنم؟ خب من به مشتری قول دادم و اونم الان منتظره و الانم هی میاد پشت خط! یعنی الان از انبار داره ارسال میشه؟ سایزش هم درسته قطعا؟ نیاز نیست که زنگ بزنم چک کنم؟ باشه پس. من منتظرم.

وقتی 24 سالم بود، برای اولین بار یه شرکت منو دعوت کرد برای مصاحبه. تازه سربازیم تموم شده بود و باد تو سرم بود و می‌خواستم دنیارو بگیرم. رفتم و مصاحبه رو انجام دادم. آخر مصاحبه ازم پرسید 5 سال دیگه خودتو کجا می‌بینی؟ گفتم احتمالا مدیر محتوای یه سازمان متوسط یا بزرگ شدم. یه سری تکون دادن و جوری که انگار بهترین جواب رو دادم. اما هیچوقت فکر نمی‌کردم توی 29 سالگی در به در دنبال سه جین لباس زیر باشم.

اگرچه که الان توی کار خودم متخصص شدم ولی همچنان مثل چندسال قبل در کنار چیزی که بلدم باید برای صاحب‌کارهای برده‎‌دار حمالی هم بکنم و این خیلی خستم می‌کنه. وقتی صبح میرسم دم دفتر شرکت از فکر اینکه شاید در طول روز به سختی بتونم دستشویی برم و باید ساعت‌ها خودمو نگه دارم، همون لحظه دوباره به یه لباس زیر جدید نیاز پیدا می‌کنم.

دوران کرونا اگر هیچ فایده‌ای نداشت حداقل برای ماهایی که تک به تک روزهای قرنطینه رو رفتیم سرکار و توی مترو و اتوبوس و تاکسی لای دهن مردم بودیم، این خوبی رو داشت که حس دو نفره نشستن پشت تاکسی‌ها و سه چهارنفره نشستن روی صندلی‌های مترو رو تجربه کردیم. ولی بحث الانی که همه از تموم شدن کرونا جیغ و داد میزنن برای من متفاوته.

اومدن از حومۀ شرق تهران به غرب تهران، اونم با تاکسی 4 نفره یا اتوبوس‌های تا گردن پر که خیلی اوقات مجبوری سرپا وایسی، جوری بهم فشار میاره که تا مقصد هزاربار توی ذهنم استعفا می‌دم. اگرچه که همیشه چندتا لباس زیر همراهم هست ولی توی اتوبوس و مترو و تاکسی به چه دردم میخوره، گاهی اوقات مجبورم چندتا روی هم بپوشم، چون نمیتونم کنترلش کنم، نمیدونم از اعصابمه یا اینکه اینقدر در طول روزهای مختلف مجبور شدم خودمو نگه دارم این بلا سرم اومده.

بعد از رسیدن به تهران تازه نوبت به له شدن لای مردم عرق کردۀ بدبوی مترو و بی‌آرتی میرسه و که دیگه الان میترسم خودمم یکی از اونا باشم. گذروندن نزدیک 17 تا ایستگاه اونم با وضعیت ناپایداری که دارم، هر روز شبیه یک معجزه‌ست. می‌رسم دم در شرکت و تنها همکارم که کلید داره پیام میده نیمساعت دیرتر می‌رسم. مدیر ما حرفش اینه که اونی که قدیمی‌تره فقط باید کلید داشته باشه و من تقریبا هر روز یکی از لباس زیرهام دم در میسوزه.

مردۀ متحرکی‌ام که نزدیک لبۀ دهۀ چهارم زندگیش گرفتار بی‌اختیاری ادرار شده.
مردۀ متحرکی‌ام که نزدیک لبۀ دهۀ چهارم زندگیش گرفتار بی‌اختیاری ادرار شده.


اگرچه که هیچوقت بهم نگفتن چرا هی میری توی پارکینگ؟ شاید فکر میکنن سیگاری‌ام اما در طول روز مجبورم برم توی دستشویی پارکینگ تا لباس زیرمو راحت‌تر عوض کنم. همۀ این ماجرا توی راه برگشت هم اتفاق میفته و اونی که میرسه خونه دیگه من نیستم. یه مردۀ متحرکی‌ام که نزدیک لبۀ دهۀ چهارم زندگیش گرفتار بی‌اختیاری ادرار شده.

میدونم که مادرم میدونه، مادرها همه چیزو میدونن ولی من سه جین سه جین لباس زیر انداختم دور تا کسی متوجه نشه، با تنها رفیقم ماهی یک ساعت دم می‌گیرم که متوجه نشه و یک سوم چندرغاز حقوقم رو هم می‌دم پای خرید لباس زیر. این ترس همیشه همراه من بوده؛ از دوران کزایی مدرسه گرفته که هر کسی یه اسمی برات میذاشت و دوران دانشگاه و سربازی هم تقریبا به همین نحو گذشت. تو نمی‌دونی من چی می‌کشم هر روز. اینکه میترسم بیانش کنم از همه چیز سخت‌تره.

#یک_روز_جای_من

یک_روز_جای_منبی اختیاری ادرار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید