فاطمه سلحشور
فاطمه سلحشور
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دردودلی از جنس کمردرد یا شاید ناامیدی

یه نقطه‌ای از کمرم تیر می‌کشه که نمی‌فهمم اسمش چیه، سینوس‌هام کلافه‌م کردن و با یه دستمال کاغذی جفت لپ‌تابم به نوشتن مشغولم.

از صبح ساعت 11 تا الان که ساعت 10 شبه، فکر کنم فقط 2 ساعت پشت این میز و روبروی این سیستم نبودم.

اما کار مفید؟

شاید 3 ساعت

خسته‌م، از زیاد نشستن، زیاد نوشتن و به جایی نرسیدن.

ولی رسیدن به کجا؟

نمی‌دونم.

شاید کمر دردم از نشستن نیست، از ناامیدیه؟

نمی‌دونم.

بدن من رو تریلی زیر بگیره، آخ نمی‌گه، اگه روانم بخواد.

روانم الان استراحت می‌خواد.

نمی‌دونم.

شاید یه خبر خوب می‌خواد.

یه خبر خوب از جنس قبول شدن تو مصاحبه‌ای که پریروز داشتم.

الانه که افکار وسواس‌گونه‌م بهم حمله کنن.

بگن: بابا فاطی از کجا معلوم همونقدر رویایی باشه که تو فکرش رو می‌کنی.

یا مثلا می‌گن: بابا فاطی تو از اونجا یه بهشت ساختی، خبری نیست.

و منم فحش و بدوبیراه به افکارم میگم.

ولی ته دلم حرفاش رو باور می‌کنم.

آه

درد دارم

خسته‌م

تف به زندگی

دلم استراحت می‌خواد.


نا امیدیخستگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید