ویرگول
ورودثبت نام
آقا نوری!
آقا نوری!
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

انسان:حیوان ناراضی

ما کی هستیم؟ چی هستیم؟

سوالی که تمام فلاسفه از مبدا جهان تا الان به دنبال آن هستند.ارسطو می گفت حیوان ناطق،جامعه شناسان غربی می گفتند حیوان متمدن،داروینیست ها می گفتند حیوان پیچیده،ملاصدرا می گفت حیوان حی متاله(بالا رونده)

اما من می گویم:انسان،حیوان ناراضی

از شما می پرسم،تا حالا دیدید که مثلا یه حیوونی غذاهاشو انبار کنه؟(البته بگم منظور بیشتر از اندازه نیازشه!)یا بیش از حد ممکن، غذا بخوره و انقد بخوره که گلاب به روتون بالا بیاره؟

ولی ما همچین آدمایی هستیم.اصن بحث یه طوریه که نمی تونم بگم دور از جونتون چون هممون تو یه زمینه همچین آدمایی هستیم.مثال بزنم؟

باشه

خداوند چه کرد؟بشر را خلق کرد.اورا از نعمت ها فراوانش سیراند و برای او راه هدایت را آشکار کرد،اما...

خلق چه کرد؟اول دین خدا را بر پایه هوی و هوسش تحریف کرد،کوبید و از اول ساخت.در گمراهی ماند و غرق شد و مرد و بدبخت شد.چرا؟

چون ناشکر بود.قانع نبود.به آیه:ا لیس الله بکاف عبده پایبند نبود.برایش کافی نبود،چون راضی نبود...

ماچقدر پایبندیم؟

خدا فرمود:«إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ...»

بنده من گوشت خوک و مردار و خون نخور.حیوان بدون ذبح شرعی نخور.اما به جایش برایت طعام های بسیاری را حلال داشتم.اما بشر چه کرد؟

بی اعتنا به حرف خالقش عمل کرد.چرا؟مگر او تو را خلق نکرده؟او باید بهتر بداند که تو چه باید بکنی!اما بشر چه گفت؟نفس من بهتر می داند...

امان از نفس...نفس را می پرستد و خود نمی داند.فرمان بر نفس است و خود نمی داند.مولوی چه خوب تمثیلی زد...

مردی در کوه بلندی در میان برف ها و یخ ها ماری را پیدا کرد.از سرما یخ زده بود و نای رفتن نداشت.مرد دلش سوخت و او را به کلبه خود برد.در کنار آتش جایی برایش فراهم کرد تا حال مار جا بیاید.مار ذاتا خون سرد است.در سرما از کار می افتد.اما پیر مرد داروی شفای او یعنی گرما را به او هدیه کرده بود و مار در چشم به هم زنی مرد را کشت.

نفس ما هم همینگونه است.طمع و حرصش تو را اذیت می کند.طاقتت را طاق می کند.مجبوری تسکینش دهی.مسکنش چیست؟اجابت خواسته هایش.اجابت می کنی،سیر نمی شود،باز فرمان بری می کنی،راضی نمی شود.تورا به استسقایی مبتلا می کند که موقعی خود را می یابی،که ته دره هستی.تنهای تنها.هیچکسی را نمی یابی.حتی نفست هم تورا به حال خود رها کرده.آنجاست که ناچاری به حرف دلت گوش کنی.به خدایی که به تو میگوید:ادعونی استجب لکم.دستت را می گیردو بلندت می کند.سرافرازت می کند.


خدایا

مرا ببخش.از گناهان گذشته و آینده ام.به خاطر ساعاتی که بی تو گذشت.به خاطر ساعاتی که با نفس گذشت.

خدایا ببخش...

ممنون که خوندین

یاعلی

راستی پست قبلیم:

https://virgool.io/@ferdosi/%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%A7-%DA%86%DB%8C%D9%87-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D9%87-qhnm97tanxtt
انسانحال خوبتو با من تقسیم کنارسطواللهتوبه
از زیر و رو شدن زندگیت نترس! شاید زیرش ته دیگ سیب زمینی باشه:)))))))))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید