یادداشتی به بهانه درگذشت سوزناک دختر آبی
پیش نوشت: نگارنده این یادداشت، فوتبالی نیست. یک بار هم بیشتر به استادیوم نرفته (بازی دوستانه ایران و اردن). پس پیشاپیش تحلیلهای غیر فنی اش را ببخشید.
سکانس اول: کلاس عادل فردوسی پور/ آقا بالا سر
ترم هفت دانشگاه، در کلاس زبان تخصصی صنایع بالاخره استاد محترم درس، عادل فردوسی پور، رضایت داد که به زبان انگلیسی درباره ورود زنان به استادیوم بحث آزاد داشته باشیم. یادم نمی آید خودم دقیقا چه گفتم، ولی بعد از این که بحث به زبان انگلیسی خوب پیش نرفت، استاد رضایت داد به زبان فارسی بحث کنیم و آنجا بود که برخی دوستان مذهبی کلاس شروع کردند به گفتن آراءشان. آراء مشخص بود و کلیشهای: ورود زنان به استادیوم ایرادی ندارد، ولی این روال باید کم کم شکل بگیرد. وقتی پرسیدیم چرا الان نه؟ پاسخ همان همیشگی بود: شما حاضری با این وضعیت فحش و فضاحت در استادیوم خواهر خودت برود استادیوم؟ باید محیطی فراهم شود که خانمها بتوانند به استادیوم بروند. فرهنگ سازی شود و... .
حال چرا این حرفها غلط اند؟ چرا سراسر اشتباه و یاوه اند؟ نخست، نشناختن جامعه زنِ ایرانی. مسئولان و مخالفان ورود زنان، نگاهِ اسطورهای و کلیشهای به زنِ ایرانی دارند. گویی او همان گوهر معصومی است که با کوچکترین ضربه ترک برمیدارد. در صورتی که زنِ ایرانی نه رخت شور است نه معصومِ تی تی اش مامانی توی خانه که باید بشورد و بسابد. زن ایرانی گردآفرید است. زن ایرانی آرتمیس است. زنِ ایرانی دختر آبی ِ سوزناکِ امروز است. آری زن ایرانی این است. دوم، استدلال ناموس پرستی مسئولان و قشر مذهبی نمای جامعه، نمادِ خود عقل کل پنداری است. نمادِ آقا بالاسری است. یعنی ای زن این من هستم که برای تو تعیین تکلیف میکنم. این من هستم که میدانم تو باید کجا بروی و کجا نروی. این نگاه فقط در استادیوم و فوتبال نیست. در همه جاست. از دوچرخه سواری زنان در سطوح شهرها گرفته تا فقدان وزیر زن در جامعه امروز ایران.
سکانس دوم: عارفیسم و مصلحت اندیشی ابلهانه
مسئله استادیوم و زنان مسئله امروز نیست. جعفرپناهی اولین بار در فیلم آفساید این موضوع را به رسانههای جهان شناساند. فیلمی متعلق به 1384. یعنی 14 سال پیش. خب چرا از 14 سال پیش تا اکنون هیچ پیشرفت در این زمینه ایجاد نشده است؟ پاسخ کلیشهای: نبود زیر ساختها. نبود فرهنگ سازی. مگر اصلا تو خودت ناموس نداری؟ پاسخ درست: عارفیسم یا همان مصلحت اندیشی ابلهانه. برای فهمیدنِ عمق این مطلب خواننده را دعوت می کنم به رفتار و حیات سیاسی محمدرضا عارف از سال 92 تا اکنون. ولی دقیق تر باید بگویم که شیوه حل مسئله ورود زنان و استادیوم، همان شیوه غلط همیشگی بوده است. یعنی پیش بردن مسئله پشت درهای بسته به گونهای که کیانِ نظام و اسلام صدمهای نبیند. اصلا ورود زنان به استادیوم چه دارد که باید به کیانِ نظام و اسلام صدمه بزند؟
سکانس سوم: فضای مجازی و ضربه مهلک به کیان.
بحثها پیرامونِ استادیوم تا همین چند سالِ پیش همان حرفهای همیشگی بود: این چه معنی دارد که زن کنار مرد بشیند و هورا بکشد؟ وا اسلاما دیدنِ بدن عریان و نیمه عریان مرد، آن هم در حال دویدن و خوشحالی؟ اگر پیرهنش را در آورد چه؟ بنشین توی خانه و سبزیات را پاک کن. توی تلویزیون هم که میتوانی ببینی. اصلا ما سانسور شده و اسلامیزه شدهاش را نشانت میدهیم. اصلا عفریته! مدافعان حرم رفتهاند که تو بروی استادیوم؟
اما خب خیلی زود اینترنت سر و کلهاش پیدا شد. اینترنت دیگر مثل ماهواره و روزنامه نبود که بتوان پارازیت زده و قیچی زده اش کرد. اینترنت به جامعه ایرانی نشان داد که بروید چند قدم آن ورتر. ببینید زنِ عراقی میتواند کنار مرد عراقی بشیند و هورا بکشد. ببینید آن لبانی، آن سوری، آن افغانی و پاکستانی، زن و مردش با هم فوتبال میبینند توی استادیوم. تاثیر اینترنت بر افکار عمومی تغییر سریع و تند میخواهد. اصلاح و راه حل چابک می طلبد. مثل خودش. مثل فناوری. اما راه حل چیست؟
سکانس چهارم: فشار خارجی یا تحریم؟/ از مسیح تا فیفا
کیارستمی میگفت بگذارید اگر قرار است سرمان بشکند، توی کلاه خودمان بشکند. بگذارید خودمان حلش کنیم. اما این فهم هرگز وجود نداشته است. زن و مردِ ایرانی که از عارفیسم و وا اسلاما به ستوه در آمده، دست به دامان فشار خارجی می شود. از فشار رسانهای مسیح علی نژاد گرفته تا فشار و تهدید فیفا به تعلیق فوتبال. خب میگویند تاثیر هم دارد. ولی بگذارید خیالتان را راحت کنم. تاثیرش آن چیزی نیست که زنِ ایرانی میخواهد. فیفا هرگز قدرتمندترین تیم آسیا را تعلیق نمیکند. اگر هم بکند، با ساخت و پاخت و شوآفهای همیشگی مسئولان مسئله حل میشود. چند زن به شکل گزینش شده به استادیوم میآیند و تمام.
مسئله تحریم فوتبال و ورزش هم بیشتر به شوخی میماند. مثل این نظریه مسخره تحریم انتخابات است. اگر شما به استادیوم نروید با یک لبیک همه استادیوم ها پر میشوند. همان بچه مذهبیها میروند استادیوم. تحریم زمانی معنا دارد، که جامعه مدنی یک دستی داشته باشیم. نمونه تحریمهای مدنی هیچ وقت کارساز نبوده است.
خب راه حل چیست؟ برگردیم به بچه مذهبی سرکلاس. برگردیم به جامعه. بر گردیم به مسئله آقا بالاسری و تعیین تکلیفی.
سکانس آخر: آموزش
بعد از مراسم تشییع پیکر آیت الله رفسنجانی. چند زن روزنامه نگار ایرانی در توئیتر توئیت کردند که در مراسم شرکت کرده و مورد آزار جنسی قرار گرفته اند. حالا ربطِ این موضوع به بحث ما چیست؟ به عنوان یک معلم و بیشتر به عنوان یک دانش آموزِ ساده باید بگویم که فقدانِ آموزش جنسی در مدارس بیداد میکند. آموزش جنسی (یادمان بیاید که در هنگام انتخابات 96 چه غوغایی در کشور در این باب رخ داد) گفتن احکام غسل و طهارت نیست. آموزش جنسی یک پارادایم ریشه دار است. برای آن کسی است که معتقد است، زن نیاز به آقا بالاسر دارد. زن خودش نمیفهمد که کدام محیط مناسب است و کدام محیط مناسب نیست. آموزش جنسی یعنی این فهمِ اجتماعی که محیطِ صددرصد مردانه مانند محیط صددرصد زنانه فساد آور است. آموزش جنسی یعنی فهم این موضوع که یکی از مهمترین رکنهای تمدنهای بزرگ و مدرن وجود جامعه ای متوازن همراه با زنان و مردان است. این موضوع نیاز به کار دارد. نیاز به زمان دارد.
من نسبت به آموزش و پرورش فعلی بسیار ناامیدم. و به عنوان کلام آخر، اگر میخواهیم تاریخ ما را خوب قضاوت کند و شاهد شعلههای آبی و قرمز سوزان دیگری نباشیم، باید خود بنویسیم و بگوییم و یاد دهیم و الا
History will not judge us kindly