ویرگول
ورودثبت نام
دیس ایز سالی!
دیس ایز سالی!
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

در سوگِ مرگ جان مک‌آفی، دیوانه‌ها به بهشت می‌روند!

جان مکآفی
جان مکآفی
آنگاه که درگذار رخدادهای انسانی آشکار می‌شود که طناب‌های نامرئی کنترل و قدرت از یک منبع جهانی مشترک ریشه می‌زنند، ضرورت گسستن از این قدرت‌ها مسئله بقا و زندگی است. __ جان مک‌آفی، بیانیه استقلال ارز

بخش نخست: جانی را کشتند!

شمایی که این متن را می‌خوانی احتمالا جان مک‌آفی را میشناسی. برنامه‌نویس، ایده‌پرداز و آزادی‌خواه آمریکایی که به خاطر فعالیت‌های نرم‌افزاری‌اش و همچنین شخصیت عجیب و غریبی که از خود در شبکه‌های اجتماعی به نمایش می‌گذاشت شهرتی جهانی پیدا کرده بود. جانی، خالق اولین آنتی ویروس جهان بود. او همچنین یک کلاه‌بردار مالیاتی، متجاوز و یک هنجارشکن بود که فعالیت‌هایش همیشه حواشی بسیاری به دنبال داشت. حالا او مرده است. دولتی‌ها در اسپانیا می‌گویند که او خود را حلق آویز کرده است. طرفدارانش اما می‌گویند که جانی پیشتر به آنها گفته‌است که خبر خودکشی اش با طنابِ دار صحت نخواهد داشت. تئوریسین‌های توطئه دست به‌کار شده‌اند. خوراکِ آنها مهیا است! یک مرگِ مشکوک، یک شخصیت معروف و کلی خواننده!

این متن نمی‌خواهد به حدس و گمان‌ها در رابطه با نحوه مرگ جانی بپردازد. همچنین نمی‌خواهد همچون سایر محتواهای مرسوم زندگی عجیب و غریب جانی را روایت کند و با این کار برای خود و نه جانی! مخاطب جذب کند. این نوشته می‌خواهد جانی را به خاطر ساختارگریزی و مرگ دردناکش مورد ستایش قرار دهد و به این بهانه پرسش‌هایی را مطرح کند و فهم خواننده را از پیامِ زندگی و مرگ مک‌آفی توسعه دهد. جانی مرده است. خالق اولین ضد ویرس رایانه‌ای جهان، یک پرچمدار برای رمزارزها و نویسنده بیانیه استقلال ارز! او پیشتر گفته بود که خودکشی با طناب دار یعنی که مرا کشته‌اند. حالا او با طناب دار مرده است. چطور فکر می‌کنید؟ خب، من فکر میکنم مسئله روشن است. به نظر نمی‌رسد که دولت او را مستقیم کشته باشد. آنها بهتر از هواداران جانی می‌دانند که کشتن جانی با طناب دار مسئله ساز خواهد بود. پس او را در شرایطی قرار داده‌اند که اگر دوست داشت زنده بماند و یا خودش خودش را بکشد. جانی هم که متفاوت بود، مرگ با طناب دار را انتخاب کرد. چرا که پیامی داشت: بدانید من را کشته‌اند!

بخش دوم: اخلاقِ پوزیتویستیتو بریز دور!

احکام اخلاقی تغییر یافته اوامراند! اینگونه است که روابط قدیمی و همیشگی قدرت خود را به طور مستمر و در شکل‌های جدید بازتولید می‌کنند. دولت‌ها و نهادهای متمرکز وظیفه اصلی نهادینه‌سازی و خلق گزاره‌های جدید اخلاقی را بر عهده‌دارند. این نهادهای متمرکز که روزی لازمه‌ی شکل‌گیری اجتماع انسانی بودند، حالا و با ظهور رمزارزها، سازمان‌های خودکار غیرمتمرکز DAO و قراردادهای هوشمند به چالش کشیده‌شده‌اند. رمز ارزها می‌توانند کلید ورود به دنیای عاری از نهادهای متمرکز و اخلاق ملزوم‌کننده‌ی آنها باشند!

فیلسوفان حوزه اخلاق دو دسته‌بندی کلی برای گزاره‌های اخلاقی دارند! اخلاق طبیعی و اخلاق پوزیتویستی! این کلمات به معنای نفی ساحت طبیعی اخلاق نیست. بلکه می‌خواهد بنیان تضییع‌کننده و سست غالب گزاره‌های اخلاقی موجود در ذهنمان را به ما یادآوری کند. گزاره‌های اخلاقِ وضعیت! اخلاق بردگی! چون زورت نمی‌رسد، ببخش! جوهر مرد کار است! باید خوب کار کنی پسر! مالیات بده! به تو چه که قدرت چاپ پول در اختیار ماست و این‌که درآمد ما تنها از مالیات است، دروغی بیش نیست! تو حق نداری این عکس رو منتشر کنی! اگه با یک دختر زیر 18 سال رابطه داشته باشی، ما خودمون که باعث و بانی برده‌داری جنسی از دختران زیر 12 سال در دنیا هستیم، تو را محاکمه خواهیم کرد.

جانی انسان بی اخلاقی بود و خیلی ابایی از نمایش این بی‌اخلاقی نداشت. حالا سوال اینجاست: این بی اخلاقی در ساحت اخلاق طبیعی بود و یا اخلاق پوزیتویستی؟

بخش سوم، در ستایشِ دیوانگی

آلن بدیو فیلسوف فرانسوی در کتاب "تئوری سوژه" خود به تفصیل در مورد "تفاوت" به مثابه نیروی زاینده سوژگی صحبت می‌کند. در هستی شناسی او دو نوع تفاوت وجود دارد: تفاوت بزرگ یا اساسی و تفاوت کوچک! از نظر او چیزی که برسازنده سوژگی است تفاوت‌های کوچک است و نه بزرگ! اساسا آغاز هستی از نگاه بدیو با بزرگ شدن تفاوت‌های کوچک میان اتم‌ها همراه بوده است. در تفسیر بدیو از فیزیک آغازین هستی، تفاوت بزرگ میان اتم (کوچکترین جزء سازنده هستی) و نیستی (Void) وجود دارد. تفاوت کوچک اما تفاوتِ میان اتم‌هاست. تفاوتی که برسازنده هستی است. تفاوت میان اتم‌های نرمال و اتم‌هایی که کمی متفاوت هستند: اتم‌های آنرمال!

در آغاز کنش و واکنش محض بود! هر واحدی (اتمی) درحال کنش و واکنش محض بود. بعد یک جزء "درنگ" کرد. این درنگ بزرگ شد و هستی ممکن گردید! __ آلن بدیو، "ریاضیات به مثابه هستی شناسی"

اتم‌های آنرمال اما یک ویژگی مشترک دارند. آنها از آنرمال بودن خود آگاه نیستند. آنها نمی‌دانند که این دیوانگی و تفاوت چقدر برسازنده‌است. آنها امید آغازین و نهایی انسان برای تغییراند. تغییر جهانی که حال همه ما در آن بد است!

در اقتصاد سرمایه‌داری هرچند پیشرفت‌های خیره‌کننده علمی و برداشت‌های جنون آمیز از منابع طبیعی باعث شد فرصت شکوفایی انسان‌ها نسبت به دوران باستان و سلسله مراتبی رشد خیره‌کننده‌ای داشته باشد، اما هنوز روابط تضییع‌کننده قدرت ماهیت خود را در به حاشیه‌راندن، ناامید کردن و فرسوده ساختن اجزاء آنرمال جامعه حفظ کرده‌اند. آن‌ها نمی‌خواهند با یک وضعیت اساسا جدید، که در نتیجه یک نوآوری حقیقی ممکن می‌شود، روبه رو شوند. آنها آینده را کشته‌اند. آنها یک حال متراکم هستند! آن‌ها می‌خواهند همه چیز با قوانین آنها، با پیش‌بینی‌های آنها سازگار باشد.

آه! جانیِ دیوانه! تو امید فیلسوف برای تغییر این جهان قهوه‌ای رنگ بودی! آه جانیِ دیوانه!

بخش پایانی: این نوشته نتیجه ندارد: سوگواری تحریف کننده است!

جانی مرده است.او می‌توانست بخشی از ثروت خود را هزینه‌ کند و از زندان رها شود. جهان یک دیوانه را از دست داد. برای خودکشی به او حق می‌دهم. به راستی او تلاش خود را کرده بود. به رمز ارزها برمی‌گردم! به حوزه‌ی سردم!

رمزارزها نقش تاریخی دولت‌ها و نهادهای متمرکز را در کنترل و تولید پول به چالش می‌کشند. وقتی که کنترل پول را به مردم بازگردانیم! نهادهای متمرکز غیرضروری قدرت خود را از دست خواهند داد. این به معنای از بین رفتن نقش سایه‌ای آنها در نهادینه‌سازی گزاره‌های اخلاقی تضییع‌کننده است. بعد، مردم خواهند توانست با خردجمعی تمام آن گزاره‌ها را باطل کنند و زمینه را برای بازگشت انسان به ساحت یگانه و طبیعی اخلاق فراهم کنند. تویی که این متن را خواندی، جانی را فراموش مکن! اگر حتی کمی دیوانه‌ای، سرت را بالاتر بگیر، برای خودت یک نوشابه باز کن! تو امید فیلسوف برای تغییر این جهانی!

ما، امضا کنندگان بیانیه استقلال ارز، زندگی خود را وقف ساختن شبکه ها و سیستم هایی خواهیم کرد که یکپارچگی و اصالت "ارزش" را بازیابی می کنند و به طور مستقیم اقتدار کسانی را که به دنبال از بین بردن "ارزش" هستند، به چالش می کشند. جان مک‌آفی __بیانیه استقلال ارز


جان مکافیرمزارزجان مک‌آفیفلسفه بلاک‌چینفلسفه رمزارز
سالی! یه سرخ‌پوست که تو آسمون‌ها دنبال قبیلش میگرده!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید