سام میری
سام میری
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

هدف چیست؟

در این مقاله سعی بر این می‌رود تا با پرسیدن سوالاتی چند درباره هدف، به درک بهتری از چرایی و لزوم پرسشگری در این زمینه برسیم. یافتن جواب در این مجال اندک نه تنها مقصود این نوشته نیست بلکه با توجه به گستره وسیع این سوال می‌دانیم پیدا کردن جواب نیازمند سالیان دراز تفکر و تعمق است و اندیشمندان و نظریه‌پردازان بسیاری قرن‌های متمادین در پی یافتن این جواب، عمر خود را در این راه گذرانده‌اند. چه بسا جواب‌های نسبی و کوتاه مدتی که هر انسانی در مقطعی از زندگی به آن دست پیدا می‌کند و ممکن است مدتی سرگرم آن باشد، ولی مقصود جوابی مطلق و بدون شک و ابهام است. پیچیدن نسخه‌ای برای همگان امری نشدنی‌ست و در طی قرن‌ها شاهد بسیاری از اندیشه‌ها و ادیانی بوده‌ایم که جوابی برای این سوال ارائه کرده بودند ولی در مقبولیت همگان با شکست مواجه شده بودند. بازگو کردن حقیقتی مطلق با ابزاری نسبی مانند زبان، که مهم‌ترین ابزار تعامل و تفکر ماست، چگونه می‌تواند حق مطلب را ادا کند؟ وجود این همه برداشت‌های متفاوت از حقیقت، پیامد کدام یک از خطاهای ذهنی ماست؟ آیا می‌توان از زبان، به عنوان مهم‌ترین خطای ذهنی برای وجود این برداشت‌های متفاوت یاد کرد؟ اگر پاسخ به این سوال مثبت است، ما چه ابزار دیگری برای رسیدن به این هدف داریم؟ آیا می‌توان شهود و احساس را مانند زبان و کلمات، ابزاری قابل استناد تلقی کرد؟ آیا دستورالعملی برای بکار بردن شهود در کنار زبان وجود دارد؟ و آیا شهود ابزار است؟

انسان کنونی را انسان ابزارساز می‌نامند و تمام پیش‌رفت و توسعه خود را مدیون ابزارهای ساخت خویش است. در فیلم ۲۰۰۱ ادیسه فضایی استنلی کوبریک روند فرگشت از میمون به انسان را ناشی از شناسایی اهمیت ابزار می‌پندارد. ابتدا میمون تکه استخوانی را به عنوان سلاح استفاده می‌کند و در انتهای سکانس آن را به بالا پرتاب می‌کند و پس از برش تصویر، آن تکه استخوان به فضاپیمایی عظیم تبدیل می‌شود، که نمایانگر پیش‌رفت ابزار و اهمیت آن در به اینجا رسیدن انسان است. از نظر کوبریک فاصله میانی حیوان و ابرانسان، انسان ابزارساز است. به عنوان کسانی که در این دوران زندگی می‌کنیم، آیا می‌توان گفت مهم‌ترین چالشی که با آن روبه‌رو هستیم تعامل با ابزار است؟ شاید مهم‌ترین خطای شناختی انسان در این تعامل، اشتباه گرفتن ابزار با هدف است.

پیش از آن که به این خطا و پیامدهای آن بپردازیم، لازم است گذری کوتاه در باب هدف خدمت داشته باشیم. طبق آموزه‌های بسیاری از اندیشه‌ها مخصوصا ادیان، انسان هدفی جز خدمت ندارد. همچنین کلمه خدمت را می‌توان آمیخته با کلمه عشق در نظر گرفت. و اگر هدف غایی وجودی انسان را عشق در نظر بگیریم، این عشق را می‌توان معادل خدمت دانست. مخاطب این هدف را می‌توان خود انسان، سایرین و خدا دانست، عشق و خدمت به خود، عشق و خدمت به سایر موجودات، و عشق وخدمت به خدا. این مسئله که آیا این سه هدف از هم تفکیک‌پذیر هستند و یا هر سه به یک مقوله اذعان دارند، خارج از این بحث است. ولی آیا مسیر این اهداف از ابزارسازی می‌گذرد؟ و آیا می‌توان گفت مهم‌ترین خطای شناختی در این مسیر این است که انسان خدمت به ابزار را با خدمت به هدف اشتباه بگیرد؟ آیا می‌دانیم هر ابزار و وسیله‌ای را به چه هدف و مقصودی استفاده می‌کنیم؟ در خدمت ابزار بودن، آیا پیامد‌هایی برای انسان خواهد داشت؟

گذشته از این، می‌توان به بسیاری از حدسیات در مورد آینده اشاره کرد که ترس از آن دارند که روزی انسان بدون آنکه دچار خطا شده باشد و بلکه بدون اراده خویش درخدمت ابزار قرار بگیرد. ابزارهایی مانند هوش مصنوعی و کامپیوترهای هوشمندی که سلطه یافتن آنان بر انسان هراس‌انگیز است. چه بسا خطر این وجود دارد که به کلی انسان را به سمت و سوی نابودی بکشانند. در فیلم یاد شده از کوبریک، فضانوردان خود را در مواجهه با کامپیوتر هوشمندی می‌بینند که قصد حذف آنان را دارد تا مأموریت فضایی را به سرانجام برساند. یا در مجموعه فیلم‌های جنگ ستارگان، بلید رانر، ترمیناتور، ماتریکس و غیره شاهد ربات‌هایی هستیم که اگر چه به منظور هدف خاصی طراحی و برنامه‌ریزی شده‌اند ولی مشکلات فراوانی را در تعاملات با انسان رقم می‌زنند. داستان‌ها و فیلم‌های بسیاری در همین راستا ساخته و پرداخته شده است که جملگی آنان ناشی از ترس نویسندگان از زیر سلطه بودن انسان توسط ابزار می‌باشند. ابزاری که گاهی ممکن است یک تکه استخوان باشد و گاهی یک ابرکامپیوتر داخل فضاپیمایی عظیم. اگر فرض را بر صحیح بودن این نظریات بنا نهیم، چه راهی پیش روی انسان است تا روزی به دام ابزار خویش‌ساخته گرفتار نشود؟ آیا برای شروع، راهی جز تفکیک ابزار و اهداف سراغ داریم؟

ممکن است برای دستیابی به یک هدف نوعی ابزار در نظر گرفته شود، ولی خود آن هدف ابزاری برای هدف بزرگ‌تر باشد و این سلسله ابزار و اهداف به همین ترتیب ادامه یابد. با تفکر جزء به کل این امر بسیار محتمل است که انسان در استفاده از هر وسیله و ابزاری، آن را با هدف اشتباه بگیرد. چه بسیار افرادی که تمام زندگی خود را در زحمت رسیدن به پول می‌گذرانند؛ آیا نه اینکه پول در ذات خود یک هدف نیست بلکه وسیله و ابزاریست برای رسیدن به اهداف مختلف؟ در مثالی دیگر می‌توان به جنبش‌هایی نظیر لیبرالیسم، سوسیالیسم، و سکولاریسم اشاره کرد که جملگی به عنوان ابزاری برای دستیابی به جامعه آرمانی مطرح گردیده‌اند و در اینجا جامعه آرمانی یا همان مدینه فاضله یک هدف است. نسبی‌گرایی در تعریف آرمان‌شهر ناشی از نسبی بودن پدیده زبان و عدم عینیت ذات آن است و به تبع آن روش‌ها و ابزار متنوعی برای تحقق این هدف مطرح می‌شود. آیا تمام تفاوت‌ها و اختلافاتی که در این ابزار و مسیرها شاهد آن هستیم، پیامد خطاهای شناختی در مورد ماهیت ذاتی ابزار و هدف نیست؟ آیا نباید برای رسیدن به هدف از ابزار گذر کرد؟

از سوی دیگر اینکه تمامی ادیان برای رستگاری انسان معرفی شده‌اند، دین را ابزار و رستگاری را هدف می‌انگارد. آیا تفاوت‌ها و اختلافات میان ادیان ناشی از نسبی‌گرایی در تعریف رستگاری نیست؟ آیا با داشتن تعریف مطلقی از رستگاری، اختلافات میان روش‌ها و ابزار قابل حل شدن نمی‌باشد؟ آیا با در نظر گرفتن زبان به عنوان ابزار اصلی فهم و فکر، و علم به نسبی بودن ماهیت آن، می‌توان برای رسیدن به تعاریف مطلق و عینی به آن استناد کرد؟ اگر زبان نه، چه ابزار دیگری در دست ماست؟ شهود؟ احساس؟ آیا می‌توان شهود یا احساس را بدون زبان فهمید و آن را انتقال داد؟

خاطر نشان می‌شود که تمامی این پرسش‌ها به منزله ذات پرسیدن بیان می‌شود، نه به منظور استفهام انکاری و نه با قصد رسیدن مخاطب به جواب در ذهن نویسنده. همانند بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان جرأت کرده و این سوال را می‌پرسیم: هدف چیست؟

فلسفهابزارهدفانسانپرسش
علاقه‌مند به تفکر و فلسفه - طراح محصول دیجیتال و تجربه کاربری برای امرار معاش - علاقه‌مند به دیزاین و تفکر طراحی، استارتاپ و کارآفرینی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید