اغلب دختر و پسرها با این ذهنیت پیش می روند که بعد از ازدواج همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. اما درصد بالای طلاق نشان می دهد که این ذهنیت درست نیست. به غیر از مسائل اقتصادی و بیرونی که از جمله مهم ترین پیش نیازها هستند، پیشنیازهای دیگری هم برای ازدواج وجود دارد که معمولاً اغلب افراد به آن توجه نمی کنند. در این فرمان، به برخی از این پیش نیازها اشاره می کنیم.
دو نفر که عقاید و باورهای متفاوت، ماموریت و چشم انداز متفاوت، نگرش و نگاه متفاوت به زندگی، اهداف متفاوت و به طور خلاصه 180 درجه با هم متفاوتند چگونه بعدا نسبت به هم علاقه مند می شوند؟!
شناسنامه خود را که ورق بزنید سه واقعه زندگی در آن آمده است:
>تولد
>ازدواج و طلاق
>فوت
شما فقط در ازدواج و طلاق مختارید! و حق انتخاب دارید، پس طوری انتخاب کنید که در ادامه زندگی در کنار همدیگر به کمال و آرامش و موفقیت دست پیدا کنید. نه اینکه بعد از ازدواج تازه متوجه بشوید که شما ساز خودتان را میزنید و همسرتان ساز خودش را!!!
اگر اینچنین شود موسیقی زندگیتان آنقدر دلخراش و نچسب می شود که نه تنها خودتان را آزار میدهد بلکه باعث آزار و اذیت اطرافیان و نزدیکانتان هم می شود.
در انتخاب همسر، حد متعادلی از علاقه، میل و کشش جنسی، تعهد و صمیمیت نسبت به هم ضروری است.
نه تنها در امر ازدواج بلکه در هیچ موردی، هیچگاه به خاطر فرار از مساله و مشکلی، دست به انتخاب نزنید! انتخاب همسر یعنی همه زندگی شما!!! اگر برای فرار از دعواهای پدر و مادرتان تن به ازدواج بدهید، آنوقت دو اتفاق می افتد: یا مجبور می شوید مجددا به دامان پدر و مادر برگردید و یا یک عمر حسرت زندگی آرام را بخورید! به جای اینکه بعدا آه بکشید همین حالا درست تصمیم بگیرید. ازدواج نکردن، بهتر از ازدواجی است که زن و مرد یک عمر حسرت بخورند.
این هم از آن حرفهای عجیب و غریب است که چون در تنگنای مالی بودم زندگی خودم را حرام و تلف کردم. خب، اگر در تنگنای مالی هستید اول مشکل مالیتان را حل کنید و بعد فکری به حال ازدواجتان بکنید! ممکن است بگویید: نفست از جای گرم درمیآید! نفسم از هر جا دربیاید چه گرم و چه سرد، اگر صرفا و فقط به خاطر تنگنای مالی ازدواج کردید، نه تنها تنگنای مالی تان حل نمی شود بلکه یک عمر را باید در تنگنای همه چیز زندگی کنید! دیدید برخی که معتاد می شوند چگونه استدلال می کنند. می گوییم: چرا سراغ اعتیاد رفتید؟
می فرمایند: چون بیکار بودیم! خب، اعتیاد کلی خرج و برج و هزینه دارد! شما که جیبتان خالی است چرا رفته اید سراغ این کار؟!!
شما همانطور که خودتان را به آب و آتش زدید و رفتید سراغ آن کار! خودتان را به آب و آتش می زدید و برای خودتان شغلی دست و پا می کردید!
البته منظورم این نیست که با جیب پر باید رفت سراغ این کار!!! منظورم نوع استدلال برخی افراد است که برای تصمیم غلطشان استدلال های من درآوردی تحویل ما می دهند.
برخی دلشان خوش است که به هر قیمتی ازدواج کنند! مثلا دیده اید برخی به آدم می گویند: همه همسن ها، دوستان و همکلاسی هایت ازدواج کرده اند تو قصد نداری زن بگیری و یا شوهر کنی! و ما هم دل به دریا می زنیم زن دار و شوهردار می شویم و خودمان و زندگیمان را دار می زنیم! عزیز دل برادر، زن داشتن و شوهرداشتن که هنر نیست. هنر این است که من زن و یا مردی را شریک زندگی خودم کنم که بتوانم حداقل 40 سال او را دوست بدارم و او هم مرا دوست بدارد.
در برخی از خانواده ها وقتی دخترها و پسرها به سن ازدواج می رسند خانواده دست بکار می شوند که او را زن دار و یا شوهردار کنند و وقتی مادر از پس دختر و پسرش برنیامد و سمبه اش قوی و پرزور نبود، خاله جان و یا عمه جان وارد می شود و آنقدر از طرف مقابل تعریف و تمجید می کند که دختر و پسر بیچاره دلشان آب می افتد و میگویند: به چشم!
دوست من، همه می توانند در انتخاب همسر به شما کمک کنند، همه می توانند به شما گزینه هایی را معرفی کنند ولی یادتان باشد که این زندگی شماست و نه زندگی دیگری! پس از این که شما را زن دار و شوهردار کردند همه می روند سراغ زندگی و کار خودشان و شما می مانید و یک انتخاب غلط!
اگر بنا باشد به یکی از دام های اساسی و کلیدی شیطان ناخلف اشاره کنم، دام مقایسه است. اگر در دام مقایسه افتادید مطمئن باشید که خود را در پرتگاه قرار داده اید.
مقایسه هایی از این دست: فلانی اینقدر مهریه کرده، مگه ما چیمون از اونا کمتره!
فلانی با پسر و یا دختر فلانی ازدواج کرده من هم باید یکی مثل اون پیدا کنم.
و ...
جانِ برادر و جانِ خواهر، شما انسان منحصربه فردی هستید و نسخه ای که برای دیگری جواب می دهد ممکن است برای شما جواب ندهد. ماموریت و رسالت تو در زندگی چیز دیگری است. تو باید کسی را انتخاب کنی که به تو کمک کند تا رسالتی را که در زندگی داری عملی کنی.
همانطور که رشته تحصیلی خودتان را بر مبنای علاقه و استعداد منحصربه فردتان انتخاب می کنید و نه بر مبنای انتخاب دوستانتان و اگر غیر از این باشد بعدها احساس رضایت و خوشحالی نخواهید کرد، در ازدواج هم انتخابتان را به انتخاب دیگران گره نزنید و سنجاق نفرمایید. از من گفتن بود و از شما هم شنیدن و یا نشنیدن! و مثلا گفتن این عبارت: برو بینیم بابا!!! من رفتم کتاب بعدی را بنویسم. سه سال بعد از ازدواج هم شما را زیارت کنم و گپی با هم بزنیم بدک نیست.
البته آنچه در ازدواج پایه و اساس است، سن نیست. سن یکی از فاکتورهایی است که اگر همه معیارها و فاکتورها موجود باشد می توان آن را نادیده گرفت. آنچه خالق هستی برای حکمت ازدواج طراحی فرموده است این است که پس از ازدواج زن و مرد آرامشگر همدیگر باشند. ولی اگر فاصله سنی زن و مرد به حدی باشد که از نظر فهم و درک آنها را از هم دور کند و سبب شود که همدیگر را نفهمند و درک نکنند، باید از این ازدواج پرهیز کرد.
این نکته را هم اشاره کنم که در بحث ازدواج هم سن بودن دختر و پسر، دختر بزرگتر از پسر باشد و یا پسر بزرگتر از دختر باشد هیچ مشکلی برای ازدواج درست نمی شود. مجددا تاکید می کنم آنچه اساس و بنیاد ازدواج است این است که زن و مرد با ازدواج به آرامش برسند و احساس خوشبختی بیشتری با قبل از ازدواج خود داشته باشند.
ادامه دارد ...