این موضوع رو بعدها کاملتر خواهم کرد، شاید بعد از این که تونستم سالم از دست خانواده بعد از برونآیی دربیام ? بهرحال مدت زیادی میشه که برای دوستان نزدیکم برونآیی (coming out) کردم و بهشون ماجرا رو توضیح دادم و خب اگر دوست جدیدی پیدا کنم، از ابتدا باهاش راجع به این مساله صحبت میکنم ...
حقیقتا اولین بار که در محیط توییتر اعلام کردم (محیط های آنلاین هم مسمومند، ولی میشه با ابزاری به اسم «بلاک» تا حدی از این مسمومیت کم کرد!)، یک عده خب آمدند و تبریک گفتند. یک عده گفتند «چه خوب که بالاخره با خودت کنار اومدی» و این داستانها. اما این تمام ماجرا نیست، ماجرای سخت اونجاست که یک سری افرادی که به شکل «دوست صمیمی» من در آمده بودند، شروع به نفرت پراکنی کردند. تعدادی از حرفاشون رو در زیر لیست میکنم (برای دوستانی که میخوان در جوامع دوستانشون برونآیی کنن) :
ببینید، موارد اول تا سوم، بیشتر یک نوع عدم پذیرش در رفتارهاشون بود، پس از مدتی صحبت و پیشنهاد به مطالعه رفتارها بهبود پیدا کرد کم کم. مورد چهارم و همچنین پنجم، از دو چیز نشات میگیره : ترنسفوبیای ذاتی (این که شما ترنس رو بیمار بدونی و در کل ترنسکشوالیتی رو یک بیماری هویتی/جنسی) و همچنین گیر کردن در کلیشه ها! ضمن این که موردی هم هست که بعضی ترنسها قبل از تصمیم جدی برای ورود به مراحل تغییر، خیلی سعدی میکنن که با کلیشه های «جنسیت نسبت داده شده» (جنسیت نسبت داده شده یا assigned gender به معنای جنسیتی است که بر اساس آلت تناسلی به شخص نسبت داده شده)، کنار بیان. پس خیلی هم بیمنطق و دور از ذهن نیست که یک زن ترنس قبل از شروع تغییراتش ریش بذاره یا حتی باشگاه بره و ... .
مورد ششم یک مورد جالب از موضوع Misgendering (یا جنسیتنفهمی) به حساب میاد. جنسیتنفهمی به استفاده عمدی یا سهوی (البته در کیس هموطنان با فرهنگ شونصد هزارساله ما، عمدتا عمدی!) از عناوین و ضمایر مربوط به جنسیت نسبت داده شده به شخص هستند. مثلا این مورد میتونه در زبان انگلیسی استفاده از he به جای she باشه و یا در زبان فارسی، استفاده از «داداش»، «حاجی»، «گل پسر» و این عناوین. و خب صد در صد برعکسش هم در مورد آقایان ترنس، صادقه.
مورد هفتم، درسته. من میدونم که در ایران (و شاید در هر جامعهای که شکل ایدئولوژیک، سنتی، مذهبی یا سربازخانهای به خودش میگیره!) در اقلیت بودن میتونه سخت باشه. چه اقلیت مذهبی، چه اقلیت زبانی، چه اقلیت ایدئولوژیکی، چه اقلیت جنسی. ولی دقت دارید که با این حرف، نه تنها شخصی که در اقلیت جنسی قرار داره رو اذیت کردید، بلکه به نوعی به همون تبعیضی که علیه زنها میشه هم دامن زدید؟! البته این مورد رو برای خانمهایی که بهم گفتند توضیح دادم و خب خوشبختانه اکثرا قبول کردند.
و آخرین مورد ... این مورد هنوز هم اعصابم رو به هم میریزه. این که فکر میکنند ترنس ها جز کارگری جنسی، کار دیگری بلد نیستند (در حالی که اگر دارید از یک گوشی هوشمند این مطلب رو میخونید باید بدونید که معماری پردازنده های ARM رو یک خانم ترنس به نام سوفی ویلسون طراحی کردند) و یا چون ریسکی مانند وجود فرزند ناخواسته در این روابط وجود نداره، به راحتی میتونند پیشنهاد رابطه جنسی رو مطرح کنند و بدون این که از گرایش جنسی و یا رضایت طرف مقابل خبری داشته باشند، باهاش بخوابند!
به نظرم نیاز بود که از برخوردهای اولیه بنویسم تا دوستانی که مانند خودم هستند، بدانند که حلوایی قرار نیست خیرات شود ... به هرحال، ببینیم که چطور میتونیم از این موارد تا حد خوبی، جلوگیری کنیم.
شاید قطع ارتباط با اون آدمها بهترین کاره. ولی اگر به هر دلیلی قطع ارتباط ممکن نیست، بهشون توضیح بدید که حتی اگر اشتباهی هم در اینجا در کار بوده، زندگی شخصی شماست و به دیگران ربطی نداره. همینطور توجه کنید که به دیگران مطلقا ربطی نداره که شما به مشاور مراجعه کردید یا نه!
و مورد بعدی، اگر کسی صرفا بخاطر ترنس بودن شما پیشنهاد همبستر شدن بهتون داد، محترمانه بهش بگید که تمایل ندارید و ترنس بودن به معنای «همیشه در دسترس بودن» برای اون موضوع، نیست.
من سعی کردم تمام تجربیاتم از این موضوع رو در این متن بنویسم. به محض این که آشکارسازی برای خانواده انجام بشه هم مسلما متنی در اون موضوع خواهم نوشت.