سامانتا
سامانتا
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

انگار روزهای خوب نه تنها آمدنی نیست بلکه ساختنی هم نیست

این روزها همه از کرونا حرف می‌زنند، چند هفته قبل صحبت از هواپیمای اکراینی بود، قبلترش ماجراهای شلوغی خیابان‌ها در آبان و قطعی اینترنت، همینطور که باز به عقب برویم چیزهایی بود که از آنها حرف مدام حرف زدیم برایشان غصه خوردیم در شبکه‌های اجتماعی هشتگ زدیم. نگران جعبه سیاه سانچی بودیم. هزاران خاطره با پلاسکو زنده کردیم. در زلزله‌ی کرمانشاه کمک‌های مردمی فرستادیم پول فرستادیم بعد هر روز پرسیدیم پول‌هایی که جمع کرده بودید چه شد؟ آن‌بار هم مثل خیلی بارهای دگر از اعتمادمان سواستفاده شد. گورخواب‌ها و کودکان خیابان هر از گاهی در خاطره‌ها زنده می‌شوند و باز به کناری گذاشته می‌شوند. کودک همسری و مجازات اعدام و هزار نقص دیگری که در زندگی روزمره به‌گونه‌ای به آنها عادت کرده‌ایم در گوشه و کنار ناله‌ای، فریادی بلند می‌کند و باز لابلای هیاهوی زندگی گم می‌شوند و ما می‌مانیم و ادامه زندگی.

می‌دانم که روزی نه چندان دور برمی‌گردیم به این روزها نگاه می‌کنیم مثل همین پریروزها که به آن روزها نگاه می‌کردیم. آن‌روزها که گاهی به می‌پرسیدیم «این همه خستگی و غم کی تمام می‌شود؟ از این بدتر هم می‌شود؟» بعد زیر لب - شاید جوری که کسی نشود - با خودمان زمزمه می‌کردیم «از این که بگذریم روزهای بهتری می‌آیند.»

از آن روزها گذشتیم و به این روزها رسیدیم. در مقایسه با آن روزها، این‌روزها روزهای بهتری‌اند؟

آیا چند صباح دیگر به امروز نگاه کنیم باز هم از خودمان خواهیم پرسید که «پس کی این روزهای بهتر می‌آیند؟» یا باز هم یواشکی زیر لب زمزمه می‌کنیم که «صبر داشته باش روزهای بهتر می‌آیند.» آیا می‌توانیم امیدوار باشیم که این جمله بر زبانمان بیاید که «بالاخره روزهای بهتر آمدند؟»


کروناامیدهواپیمای اکراینیزندگی
گذر عمر را به نظاره نشسته‌ام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید