ویرگول
ورودثبت نام
سامانتا
سامانتا
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

دو کلوم با خودم، با خودِ امروز، با خودِ فرداهای دور

گاهی توی زندگی اتفاق‌هایی می‌افته که با وجود انتخابی بودن و حتی با وجود برنامه‌ریزی‌هایی که از پیش برای اتفاق‌ افتادنشون کردی باز هم هجمه‌ای از نگرانی با خودشون همراه می‌کنند. انتخاب‌هایی که میدونی باید قدم به قدم پیش ببریشون ولی وقتی دورنماشون رو نگاه می‌کنی دلهره‌ای عمیق و ترسناک همراهت میاره. آیا این انتخاب درست بود؟ آیا این کاری که تصمیم به انجامش داشتم کار درستی است؟ آیا من توان این رو دارم که تا انتهای این راه با تمام توان و به بهترین شکل پیش برم؟ هیچ جواب روشنی برای هیچ کدوم از این سوال‌ها وجود نداره ولی یه نیروی درونی بهت میگه تو همیشه برای قدم‌های کوچک که به نتایج بزرگ منتهی میشد استوار بودی. خستگی حق هر رهرویی است تو هم روزی خسته خواهی شد اما از پا نخواهی افتاد. توان امروزت را با فکر کردن به فردای دور تحلیل نبر...

گذر عمر را به نظاره نشسته‌ام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید