ویرگول
ورودثبت نام
ESM
ESM
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

دوست داشتم الان پاییز ۹۸ بود.

دوست داشتم الان پاییز سال ۱۳۹۸ بود وقتی که با دلهره پامو گذاشتم توی مدرسه، و اینقدر کم رو و خجالتی بودم که از پیش مامانم یه قدم اونور تر هم نمی‌رفتم. کلاس هفتم بودم. تازه از یه شهرستان کوچیکه اومده بودم تهران، تازگی عطر هوا و اتوبوس بی آر تی که الان شده خوراک هر روزم.

رفتم توی صف وایسادم ، دختر جلویی ام همش تموم میخورد و اینور و اونور میرفت، کفشای لی ام رو پوشیده بودم، همونا که مال عیدم بود.

رفتم توی کلاس ۷/۳ رفتم میز دوم نزدیک پنجره که خالی بود نشستم. دختر کناری ام همونی بود که توی صف قرار نداشت. روی تخته یه چیزی نوشته بودن که الان یادم نیست، صدبار اون جمله رو خوندم. بعدش یه لحظه‌ به بغل دستی ام نگاه کردم دیدم نگاه میکنه ، خجالت کشیدم ، ولی اسممو گفتم، اونم اسمشو گفت، و بعد ما شدیم دوست جون جوانی هم، هر روز یک ساعت با هم حرف میزدیم. و توی مدرسه انقدر میخندیدیم که سیری نداشتیم.

ولی اون خیلی اجتماعی بود هنوز یه هفته نشده بود یه عالمه دوست پیدا کرده بود ! منم دنبالش میرفتم فقط.

یکی بود قدبلند کلاس. البته اونم دنیال دوستش بود که با دوست من دوست شده بود. (خیلی فلسفی شد)?

من فکر میکردم دیگه با اینا همه من رو ول می‌کنه(دوست ام رو میگم) ولی همچنان دوست موندیم و با همون قدبلنده کلاس و دوستش ،چهار تایی اکیپ تک کلاس شدیم. همونا که زنگ تفریح ها بساط پهن میکردن توی حیاط مدرسه.

بدخواه هم زیاد داشتیم (? با اجازه شما البته) روزای خوش هم زیاد داشتیم.

یه بار که داشتیم خیس میشدیم زیر بارون باهم دیگه توی حیاط میپردیم هوا. بعدش با کفاش لیز رفتیم روی سرامیک های راهرو ( یکم خنگ بودم ولی)

ولی کرونا شد، دوست مون ادامه دار بود تا نهم، بعد از اون من مدرسه ام رو عوض کردم، خیلی تنها شدم. البته درس هم بهتر شد ،معدلم ۲۰ شد. مدرسه نمونه دولتی قبول شدم. ولی هنوزم دوستی مون ادامه دار بود.

همون قدبلنده کلاس، هنوزم بهش پیام میدم و بهم پیام میده. و من هر روز که سوار اتوبوس میشم ناخوداگاه تصور میکنم که اونم اینجاست باهاش دارم حرف میزنم.

دلم میخواد یکبار دیگه ببینمش برای گفتن تموم این سال ها وقت کم دارم، یه عالمه داستان هست که ازش اطلاع ندارم.



خب با اجازه ،اولین بار بود نوشتن در ویرگول در برابر جمعی از بزرگان در این حوزه، و من هیچم ، البته این بود براساس واقعیت.

طوســی
طوســی



دوستمدرسهنویسندگیکروناپاییز
جامانده ای از روزگار پیشین.!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید