هفته پیش به این مکان آمدم،آمدم که بروم،جایی که به اشتباه وارد آن شدم،ولی در این هفته با دوستان جدیدی آشنا شدم و تجربیات جدیدی کسب کردم و در این نوشته خواستم بخشی از تجربیاتی که داشتم را به شما انتقال بدم و اینکه تاکید میکنم این ها صرفا تجربه شخصی است که من دارم
نمیدونم از کجا شروع کنم ولی بهتره اول خودم رو معرفی کنم،من سال 1401 مدیریت مالی دانشکده فارابی دانشگاه تهران قبول شدم ولی هر دو ترم اول رو مرخصی گرفتم و دوباره برای کنکور خواندم و این هفته اخیر را برای انجام کار های انصرافم به اینجا اومدم و از این به بعد قراره در رشته مهندسی شیمی دانشگاه علم و صنعت راهم رو ادامه بدم، من دلایل خودم رو برای انصراف دارم چون من سه الویت برای انتخاب محل تحصیل دارم که عبارت اند از 1-رشته 2-محیط 3-شهر که اینجا هیچ کدام از الویت های من را نداشت پس اگر به خاطر مدرک دانشگاه تهران میایین اینجا دوباره فکر کنین.
اول میخوام درباره محیط اینجا باهاتون صحبت کنم،داخل دانشگاه محیطی سرسبزی داره با ساختمان های قدیمی،جای کوچیکی نیست، گویا اینجا چادر برای دخترا اجباریه و این حراستی ها با موتور تو دانشگاه دور میزنن تا دانشجو هارو ارشاد و به راه راست هدایت کنن:) ولی با این وجود جوانان غیور مثل همه جا لاو میترکونن با هم حرف میزنن و داستان های جدیدی خلق میکنن و من امروز یک داستان هایی شنیدم که امگار محدودیت برای برخی اصلا کارساز نیست و در اماکن عمومی اون هم در منظر عموم اقدام به هنجار شکنی میکنن و دیگه اگر این محدودیت هم نبود داخل دانشگاه رو به کلاب شبانه تبدیل میکردن پ.ن:صرفا خواستم مثل بعضی معلوم الحال صحبت کنم? ولی دوستان یکم رعایت کنید الله وکیلی لاسوگاس که نیست
از آدمای اینجا بزارید براتون بگم،خداروشکر اینجا همه هوای منو داشتن دوستان خوبی اینجا پیدا کردم از یحیی که همه جارو نشونم داد و همه جا همراهیم کرد،عزیز هرجا هستی موفق باشی :) اینجا واقعا همه یجور باهام رفتار کردن که انگار دوستشونم خیلی صمیمی و دوستانه البته تعریف از خود نباشه شاید من هم خیلی خوب میتونم با بقیه ارتباط بگیرم چی بگم دیگه اخه ؛) راستی اینم بگم فقط بین خودمون باشه فکر کنم مسئول اشپزخونه اینجا روم نظر داره اون روز خارج از نوبت بهم همبرگر داد امروز هم بهم دوتا ته دیگ داد خدارو شکر دارم میرم وگرنه یکی دو هفته بعد اوضاع عجیب میشد
خوابگاه هم مال دخترا داخل دانشگاه هست من ندیدم تا حالا پس نمیتونم نظری بدم ولی میگن محیطش و امکاناتش به نسبت خوابگاه پسرا خیلی بهتره ولی خوابگاه پسرا هم فاصله چندانی نداره یه پل هوایی فاصلش هست ولی امکاناتش خیلی بده محیط که بره بیابون حموم ها اصلا اب سرد نداره و دستشویی های خیلی بدن ولی چه میشه کرد همه جا همینه ولی میگن امسال یه جدیدشو ساختن امکاناتش خیلی خوبه اینجا هم بد نیستا استخر داره،بوفه داره که توش ps4 هم داره یه زمین چمن کوچیک داره اب جوش و اب سرد کن و از اینا ...
یکم هم از شهر بگم به قول معروف اینجا قمه دیگه امکانات رفاهی که زیاد نیست فضا هم محدوده هوا به شدت گرم و اگه باد بیاد فقط قرد و غبار من یه عادتی که دارم اینه بعضی وقتا بی هدف میرم بیرون رندوم میرم این ور اونور اخر هم وقتی خسته شدم با مپ میبینم کجام و اسنپ میگیرم و برمیگردم و تو اون سه چهار ساعت که میگشتم چیز جالبی پیدا نکردم انگار شهر مرده هیچ چیز شادی نیست مردم اینجا انگار فقط زندن هیچ چیزی نیست همه جا پر مسجد همه جا پر از مهاجر افغانی و پاکستانی و سیاه پوست و ... همه چادری یکی هم یکم باز لباس بپوشه چنان نگاه های سنگینی میکنن که من بودم فقط میخواستم فرار کنم ولی باز زندگی جریان داره ولی به نظر من که از شمال غرب کشور هستم جایی که آزادی به هرنوعی از اینجا خیلی خیلی بهتر بود اینجا جای موندن نیست اگر برای تحصیل میایید و یا سابقه کار بیاین و برید اینجا شهری برای گذاره نه زندگی.
بزارید یه موضوع جالبی بهتون بگم تازه یه کانالی تو تلگرام دیدم به نام مرگ بر پردیس فارابی که بزارید گوشه ای ازش رو باهاتون به اشتراک بزارم
خلاصه که کار ما در اینجا تمام شد و امیدوارم باقی مسیر که میخواهم با همه اتفاقات تلخ و شیرین بتونم بگذرم و هر روز قدمی رو به جلو بردارم. امیدوارم تمام خوانندگان هم در مسیر خودشان با تمام اتفاق ها باز هم رو به جلو بروند ببخشید اگه زیاد نوشتنم خوب نیست ❤️