یکی از مهارتهای مهم در زندگی شخصی و حرفهای بازخورد دادن است، سالهاست سعی در بهبود خودم در این موضوع دارم و مطمينم هنوز با نقطه مطلوب فاصله بسیار زیادی دارم.
بیشک این مهارت باید از مهمترین مهارتهای مدیران در سازمانها باشد.
وقتی برداشتهایی که همکاران از بازخوردهای مدیرانشان داشتهاند را میشنوی و آنها را با مدیرانشان چک میکنی، در موارد بسیار میبینی که اصلا مقصود گوینده، مفهوم برداشت شده نبوده است و اینجاست که میفهمی بازخورد دادن چه تیغ دو لبهای میتواند باشد.
مخصوصا اگر این بازخورد دادنها در زمان جلسات ارزیابی عملکرد در سازمان انجام شود و حساستر آنکه قرار باشد به پاداش و کارانهای هم متصل شود، آن زمان است که اگر ارتباط بین مدیر و همکار زیرساخت مناسب نداشته باشد و اعتماد سازی رابطه از قبل انجام نشده باشد، کار مدیران بسیار سخت خواهد بود. زیرا فرد همواره گمان خواهد کرد بازخورد دادنها برای بهتر شدن او نیست بلکه بهانهگیری سازمان از اوست تا پاداش کمتری بدهد.
حس و تجربه خودم میگوید، زمانی سختترین بازخوردها را با جان و دل پذیرفتهام که شفاف و خیرخواهانه بودهاند. گاهی شخص بازخورد دهنده به جای اشاره مشخص به موضوع یا فرآیند یا رفتار مورد نقد، به شخصیت طرف مقابل حمله میکند، اینجاست که باید گفت، دوست عزیز بازخورد دادن روراستی و شفافیت نیاز دارد، اما تف کردن حقیقت روی صورت دیگری نیست.
به-قلم -ساناز