اوایل همکاری با مدیر خوبم، از سفرشان برایم سوغات آورده بودند، وقتی تشکر کردم، گفتند این را همسرم خریده برای تشکر با او تماس بگیر، این مکالمه در دفعات بعد و مناسبتهای دیگر تکرار شد.
همان روزهای اوایل همکاری، در اتاق بودم که تلفن زنگ خورد مشغول صحبت با همسرشان شدند و صدا روی پخش بود، خواستم خارج شوم اشاره کردند که بنشینم، گفتند تو دستیارم هستی و هر کسی که از فاصله نزدیک با من کار میکند، عضوی از خانواده من است.
آن زمان سن کمی داشتم، ایشان هم شناخت کمی از من داشت، نمیدانست برداشتم از صمیمیتی که در کسوت یک رهبر سازمانی به خرج میدهد چه خواهد بود، از طرفی ماهیت و حجم کار ایجاب میکرد تماسهای تلفنی کاری صبح زود یا آخر وقت با ایشان داشته باشم و این نیازمند اعتماد سازی در ارتباط بود که ایشان به زیبایی این ارتباط را تنظیم میکرد.
کار کردن با خانمها از جهات مختلف نیازمند ظرافت است، بسیاری افراد از صمیمیت برداشت اشتباه دارند و بسیاری عمدا به حاشیه میروند اما خیلی وقتها،ارتباطات صمیمانه در کار شکل نمیگیرد چون دو طرف از خیلی نکات فرهنگی بیم دارند. اما یک رهبر بلد است با درک ظرافتها حدود ارتباطات را درست تنظیم کند.
مدیر عامل نستله میگوید؛ دو نفر برای بازخورد دادن و انتقاد از او آزادی بی قید و شرط دارند، همسرش و دستیارش، چون اولی به دلیل نزدیکی تنگاتنگ در مسیر زندگی و دومی به دلیل فاصله کم در زندگی کاری، نقاط قابل بهبودش را به خوبی میدانند.
#به-قلم-ساناز