ويژگي بارز مدير خوبم، بهکار بردن واژه هاي هدفمند بود، اوايل فقط به نظرم جالب بود، اما با گذشت زمان هدفمندي کلمات برايم معنای بیشتری پیدا کرد.
هروقت حالش را ميپرسيدي ميگفت عاليم. گاهي كه ذهن مشغوليهايي داشت، جواب میداد، واقعا نميدانم چرا ولی عالیم. برخي كلمات پر تکرارش، بهموفقیت رساندن، پيش بردن، تصميم ساختن، متولي كاري بودن و...
موضوع مشترك اين کلمات مستتر بودن نقش و مسئوليت فردي بود. وقتي ميگوييم موفقيت ساختن يعني موفقيت اتفاقي نيست و بهكار بردن فعل "شدن " برایش انگار نقش شانس را بالا میبرد. يا پيش بردن انگار نقش رهبري كردن در دلش نفهته است تا فعل انجام دادن كه بيشتر حالت چك و تيك كردن دارد فارغ از نتيجه آن، يا تصميمسازي نسبت به تصميمگيري يا متولي بودن انگار همه مسئوليت را روي دوشت ميگذارد تا اينكه بگويي كاري وظيفه فلاني است که حالت منفعلانه دارد. ايشان در مقابل بهكار بردن كلمه انشالله ميگفت كاري كه با انشالله ماشالله گفتن قرار باشد انجام شود هيچوقت انجام نميشود به جايش بگو چگونه و با کدام برنامه قصد انجامش را داري.
نقش فردي هر يك از ما بسيار پررنگ است و پازل موفقيت جمعی با خواست و همراهی همه ما کامل خواهد شد.
پ ن: عكس، پازل موفقيت همكارانسيستم است كه با مشاركت تكتكمان در گردهمايي سالانه تكميل شد و در صورت عدم همراهی هر کدام از ما همیشه ناکامل باقی میماند.
#به_قلم_ساناز