مدیری با تاخیر به جلسه وارد شد، مدیر خوبم که ویژگیهای رهبر خوب را با ایشان شناختم، گفت ساناز جلسه امروز را خوب پیش نبرده و شما دیر رسیدید.
از آنجایی که میدانست، قبل از جلسه پیگیر بودم، آخر روز با دلخوری پرسیدم چرا وقتی میدانستید کارم را درست انجام دادهام چنین چیزی مطرح کردید؟ گفت میدانی که این روزها به دلیل شرایط کاری، فشار زیادی به این مدیرم میآورم. باید برای تاخیرش اعتراض مرا میشنید برای همین به تو گفتم چون نخواستم خودش را مورد نقدهای زیاد، در جمع قرار دهم. گفتم،ولی شما با این کار مرا ضایع کردید، گفت شاید کارم درست نبود اما اگر جای من بودی و میخواستی یک شرکت هزار و چند نفره اداره کنی گاهی ناچار به چنین تدبیرهایی میشدی؛
از سر خامی و لجبازی گفتم، برای همین سیاست بازیهاست که دوست ندارم مدیر شوم (حرفم بار منفی داشت، ایشان فرد شفافی بود و سیاستبازی نداشت)گفت از حرفت ناراحت شدم(راستش ته دلم خوشحال شدم در مقابل ناراحتی خودم، ناراحتش کردم)
ادامه داد چون با جملهت داری خودت را محدود میکنی بهتر بود میگفتی اگر یک مدیر باشد که بدون سیاستبازی توانایی اداره افراد زیادی را داشته باشد، من خواهم بود و اضافه کرد شما جوانها باید از ما بهتر باشید شاید من بلد نیستم ولی تو راهش را پیدا میکنی.
خیرخواهی یعنی در سختترین لحظات افراد تیم با خودت، همچنان به آموزش، توسعه و مراقبت مهربانانه از او ادامه بدهی.
#به_قلم_ساناز