ساناز سعیدی _ رواندرمانگر
ساناز سعیدی _ رواندرمانگر
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

تئوری انتخاب : تنها ما هستیم که آموخته ایم حق با من است و شما اشتباه میکنید

روانشناسی کنترل بیرونی
روانشناسی کنترل بیرونی


دکتر ویلیام گلسر در سال 1925 در کشور آمریکا به دنیا آمد ، او در سال 1961 دوره روان پزشکی خود را به پایان رسانید. مشاهدات دکتر گلسر او را به این نتیجه رساند که ما انسان ها به طور ژنتیکی موجودات اجتماعی هستیم و برای بقا و زنده ماندن به یکدیگر نیازمندیم. بر این اساس گلسر معتقد است همواره یک مشکل ارتباطی (به معنی یک رابطه خراب، نارضایتمند یا قطع یک رابطه مهم) عامل زیرین مشکلات روانشناختی ماست.بیشتر مشکلات روانی ما از ناتوانی ما در خوب کنار آمدن با افراد مهم زندگیمان نشئت میگیرد.کوشش های او به ارائه تئوری انتخاب منجر شد «انسان ها چرا و چگونه رفتار میکنند». بر اساس این نظریه برخلاف دیگر موجودات زنده تنها انسان ها هستند که به طور ژنتیکی برای ارضای نیاز به قدرت از دورن برانگیخته میشوند. تنها ما هستیم که آموخته ایم حق با من است و شما اشتباه میکنید و تلاش میکنیم تا نیاز خود به قدرت را از طریق روانشناسی کنترل بیرونی ارضا کنیم. که در اساس تلاش میکنیم دیگران را به انجام کاری مجبور کنیم که خود میخواهیم.

تصور کنید که شما میتوانستید از مردم سراسر دنیا ، از آنهایی که بیمار، گرسنه و فقیر نیستند و ظاهرا از امکانات بسیاری برای زندگی کردن برخوردارند، بخواهید صادقانه به این سوال پاسخ دهند: «حالتان چطور است؟» میلیونها نفر خواهند گفت « بدبخت و بیچاره ام» و اگر بپرسید «چرا؟» اغلب آنها دیگران را برای بدبختی خود سرزنش میکنند.تئوری انتخاب میگوید بنا بر دلایل علمی، تمام کارهایی که انجام میدهیم، از جمله همین احساس بدبختی و فلاکت را خودمان انتخاب میکنیم. دیگران نه میتوانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت .. ما تمام افکار و اعمالمان را مستقیم و تقریبا تمام احساسات و بخش عمده ای از سازوکار بدنمان را به طور غیر مستقیم انتخاب میکنیم. یک اصل بدیهی تئوری انتخاب: تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر میزند رفتاراست و تمام رفتارهای انتخاب میشوند. یعنی بدون استثنا هر فکری که از ذهن ما میگذرد و هر عملی که از ما سر میزند مثل ابراز احساسات، ژستی که میگیریم و نوع حرکات دست و پا و حتی آهنگ صدایمان نیز یک انتخاب است.

روانشناسی کنترل بیرونی:

تقریبا بذر تمام بدبختی های ما در سالهای اولیه زندگی کاشته شده است، زمانی که شروع به مراوده و تعامل با افرادی کرده ایم که نه تنها کشف کرده بودند چه چیزی برای خودشان درست است بلکه متاسفانه فکر میکردند میدانند چه چیزی برای ما نیز خوب است. این افراد احساس وظیفه می کردند ما را به کاری مجبور کنند که به نظرشان درست است «من صلاح تو را میدانم»سنتی باستانی است که تئوری انتخاب آن را به چالش میکشد.دکتر گلسر این روانشناسی جهانی را که به دلیل از بین بردن اختیار و آزادی شخصی و اینکه روابط را تخریب میکند روانشناسی کنترل بیرونی می نامد. در این مورد کمی تامل کنید. هنگام ازدواج خشنود و خوشحال بودید، اکنون چطور؟ طلاق گرفته اید یا احساس فلاکت و ناخشنودی میکنید؟ آیا کسی در خانواده شما وجود دارد که دیگر با او حرف نمیزنید؟ آیا سالهای ابتدایی خشنود بودید؟ آیا هنوز از شغل خود لذت میبرید؟ اگر در هر یک از زمینه های مذکور احساس ناخشنودی و فلاکت میکنید، درگیر یک یا چند مورد از موارد چهارگانه اید که اساسا تلاش برای کنترل دیگری است.

1- میخواهید دیگری کاری را انجام بدهد که خودش نمی خواهد و معمولا از طرق مختلف به طور ضمنی یا علنی، سعی میکنید به اجبار خواسته شما را انجام دهد.

2- فرد دیگری تلاش میکند شمارا به انجام کاری مجبور کند که نمی خواهید.

3- شما و دیگری، هر دو تلاش میکنید یکدیگر را به انجام کاری مجبور کنید که نمی خواهید.

4- خود را مجبور به انجام کاری میکنید که برایتان دردناک یا حتی نا ممکن است.

یکی از استثناهای گیج کننده در استفاده از روانشناسی کنترل بیرونی این است که به ندرت در مورد دوستان صمیمی خود که در غم و شادی ما شریکند، از آن استفاده میکنیم. در مورد آنها تئوری انتخاب را به کار میگیریم، هر چند تعداد اندکی از ما نسبت به آن آگاهیم. صرف نظر از این که تئوری را میشناسیم یا نه، اکثر ما اغلب آگاهانه با دوستانه خود به گونه ای متفاوت از همسر، فرزند، شاگرد یا زیردستمان رفتار میکنیم. ما به این تشخیص رسیده ایم که دوستان خوب پایدارترین منابع خشنودی دائمی ما هستند. به نظر میرسد که می دانیم اگر به انجام کاری که دوست ندارند مجبورشان کنیم، آنها را از دست میدهیم و در نتیجه خشنودی ما هم از بین میرود.

سه باور رواشناسی کنترل بیرونی:

باور اول: به تلفنی که زنگ میزند جواب میدهم، با شنیدن صدای زنگ منزل در را باز میکنم، پشت چراغ قرمز توقف میکنم و کارهای بیشمار دیگری انجام میدهم، چرا که من به هر نشانه ساده بیرونی پاسخ میدهم.

باور دوم: میتوانم دیگران را به انجام کاری وادار کنم که مایل نیستند و دیگران نیز می توانند فکر، عمل و احساس مرا تعیین کنند.

باور سوم: این حق و حتی وظیفه اخلاقی من است تا کسانی را که از فرامین و دستوراتم پیروی نمیکنند تحقیر، تهدید یا تنبیه کنم برای آنکه دستوراتم را انجام دهند، اگر لازم بود آنها را تشویق نمایم و پاداش دهم.

برگرفته از کتاب تئوری انتخاب نوشته دکتر ویلیام گلسر و کتاب 8 درس برای زندگی شادتر نوشته دکتر ویلیام گلسر و کارلین گلسر


ویلیام گلسردکتر گلسرتئوری انتخابکنترل بیرونیروانشناسی
کاندیدای دکتری روانشناسی از دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید